دردِ ما را نیست درمان الغیاث
هجرِ ما را نیست پایان الغیاث
دین و دل بردند و قَصدِ جان کنند
الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث
در بهایِ بوسه‌ای جانی طلب
می‌کنند این دلسِتانان الغیاث
خونِ ما خوردند این کافَردلان
ای مسلمانان چه درمان؟ الغیاث
هم‌چو حافظ روز و شب بی‌خویشتن
گَشته‌ام سوزان و گریان الغیاث
یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
حاش لله که روم من ز پی یار دگر
«حافظ»
(~.) (حامص.) دوختن لباس -های تابستانی و نازک. مق ضخیم دوزی.
(زُ. طَ) [ فا - ع. ] (حامص.)
۱- حساسیت، زودرنجی.
۲- طبع شاعرانه و لطیف داشتن.
(~. رِ) (ص مر.) (عا.) کسی که تحمل سختی‌ها را ندارد، زودرنج.
(~. نِ) (ص مر.) یکی از دو استخوان تشکیل دهنده ساق پا.
(~.) (ص شغل.)
۱- بنایی که به دیوار گچ مالد و سفیدکاری و گچ بری کند. مق سفت کار، کلفت کار.
۲- صنعتگری که اشیاء ظریف سازد از قبیل تخته نرد، النگو، کیف زنانه.
(~.) (حامص.)
۱- باریکی.
۲- نرمی و لطافت.
۳- حساسیت، زودرنجی.
۱ - (ص نسب.) (عا.) آن که بسیار ناز کند، پرناز.
۲- (ص.) زیبا، جمیل.
۳- نامی است جهت دختران.
۴- (شب جم.) هنگام ناز و نوازش کردن کسی یا چیزی بیان شود.
(ص فا.) بدشکل، زشت.
(دَ) (مص ل.)
۱- ناز کردن.
۲- فخر کردن، تکبر نمودن.
[ فر. ] (اِ.) اصول و عقاید حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان که آمیزه‌ای بوده‌است از فاشیسم ایتالیا، ناسیونالیسم قدیم آلمان، میلیتاریسم و خشن ترین نوع دیکتاتوری و اعمال خشونت.
(اِ.) نک. نسوار.
[ ع. ] (اِ.) مردم، مردمان.
(تِ) (ص مف.)
۱- ساخته نشده.
۲- آماده نشده.
۳- برقرار نشده.
۴- ناآراسته
۵- مجهز نشده، بی سلاح.
(ص.)
۱- مخالف، ضد.
۲- خلاف اصول و قا عده، نامتناسب.
۳- آشفته، بی سامان.
(ص فا.)
۱- ناموافق، مخالف.
۲- بدرفتار، تندخو.
(لِ) [ فا - ع. ] (ص.)
۱- دارای عیب.
۲- بیمار.
۳- مخالف بهداشت.
(س) [ ع. ] (اِفا.)
۱- کسی که از روی کتاب یا نوشته‌ای نسخه برداری می‌کند.
۲- باطل کننده، نسخ کننده.
(سَ تِ) (ص مف.) ناسنجیده، وزن نشده.
(سَ رِ) (ص.)
۱- ناخالص، معیوب.
۲- پول تقلبی، زر ناخالص.
(س) (ص.)
۱- ناشایست، نالایق.
۲- دشنام، حرف زشت.
