دیوان حافظ – دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد

دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد

دوستان دخترِ رَز توبه ز مستوری کرد
شد سویِ محتسب و کار به دستوری کرد

آمد از پرده به مجلس عَرَقَش پاک کنید
تا نگویند حریفان که چرا دوری کرد

مژدگانی بده ای دل که دگر مطربِ عشق
راهِ مستانه زد و چارهٔ مخموری کرد

نه به هفت آب، که رنگش به صد آتش نرود
آن چه با خرقهٔ زاهد، مِی انگوری کرد

غنچهٔ گُلبُنِ وصلم ز نسیمش بِشِکُفت
مرغ خوشخوان طرب از برگِ گلِ سوری کرد

حافظ افتادگی از دست مده زان که حسود
عِرض و مال و دل و دین در سرِ مغروری کرد




  شاهنامه فردوسی - لشكر كشيدن زال سوى افراسياب
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ز شمشیر سرافشانش ظفر آن روز بدرخشید
که چون خورشید انجم سوز تنها بر هزاران زد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

تصاریف

(تَ) [ ع. ] (اِ.) جِ تصریف ؛ پیشامدها، حوادث زمانه.

تصاعد

(تَ عُ) [ ع. ] (مص ل.) صعود کردن، بالا رفتن.

تصافح

(تَ فُ) [ ع. ] (مص ل.) دست دادن، دست هم رابه هنگام دیدار فشردن.

تصافی

(تَ) [ ع. ] (مص ل.) با هم دوستی خالصانه کردن.

تصالح

(تَ لُ) [ ع. ] (مص ل.) با هم آشتی کردن.

تصامم

(تَ مُ) [ ع. ] (مص ل.) خود را به کری زدن، تظاهر به ناشنوایی کردن.

تصانیف

(تَ) [ ع. ] (مص. اِ.) جِ تصنیف.

تصاول

(تَ وُ) [ ع. ] (مص ل.) بر یکدیگر جستن و یورش بردن.

تصاویر

(تَ) [ ع. ] (اِ.) جِ تصویر.
۱- صورت‌ها.
۲- پرده‌های نقاشی.

تصبر

(تَ صَ بُّ) [ ع. ] (مص ل.) صبر کردن، شکیبایی کردن.

تصحیح

(تَ) [ ع. ]
۱- (مص م.) درست کردن، صحیح کردن غلط‌های نوشته‌ای.
۲- (اِمص.) غلط گیری.

تصحیف

(تَ) [ ع. ] (مص م.)
۱- خطا خواندن.
۲- تغییر دادن واژه با کاستن یا افزودن نقطه‌های آن.

تصدر

(تَ صَ دُّ) [ ع. ] (مص ل.) بالا نشستن، در صدر مجلس جای گرفتن.

تصدق

(تَ صَ دُّ) [ ع. ]
۱- (مص م.) صدقه دادن.
۲- (اِمص.) صدقه، بلاگردان.

تصدی

(تَ صَ دِّ) (مص ل.) عهده دار کاری شدن، مسؤلیت کاری را پذیرفتن.

تصدیر

(تَ) [ ع. ] (مص م.)
۱- آغاز کردن.
۲- در صدر مجلس نشاندن.
۳- در آغاز کتاب یا نامه مطلبی را نوشتن.

تصدیع

(تَ) [ ع. ] (مص م.) دردسر دادن، باعث زحمت شدن.

تصدیق

(تَ) [ ع. ] (مص م.) باور کردن، به راست و درست بودن مطلبی گواهی دادن.

تصرف

(تَ صَ رُّ) [ ع. ] (مص م.) به دست آوردن، مالک شدن.

تصرم

(تَ صَ رُّ) (مص ل.)
۱- چابکی کردن.
۲- بریده شدن.
۳- پایداری و بردباری کردن.


دیدگاهتان را بنویسید