به آبِ روشنِ می عارفی طهارت کرد
عَلَی الصَّباح، که میخانه را زیارت کرد
همین که ساغرِ زَرّینِ خور، نهان گردید
هِلال عید به دورِ قدح اشارت کرد
خوشا نماز و نیازِ کسی که از سرِ درد
به آبِ دیده و خونِ جگر طهارت کرد
امام خواجه، که بودش سرِ نمازِ دراز
به خونِ دخترِ رَز خرقه را قِصارت کرد
دلم ز حلقهٔ زلفش به جان خرید آشوب
چه سود دید ندانم که این تجارت کرد
اگر امامِ جماعت طلب کند امروز
خبر دهید که حافظ به می طهارت کرد
من شیخ دامن پاک را آگاهم از حال درون
هاتف تو از وی بهتری با صدهزار آلودگی
«هاتف اصفهانی»
(جِ) (اِ.)
۱- نوزاد پرندگان.
۲- نوزاد مرغ خانگی. ؛~ سوخاری خوراکی که تکه‌های جوجه مرغ را در آرد سوخاری می‌غلتانند و سپس سرخ می‌کنند. ؛ ~ کباب خوراکی از قطعه‌های بریده شده مرغ یا جوجه مرغ در مخلوطی ...
(~.) (اِمر.) حیوانی پستاندار و حشره خوار با بدنی پوشیده از تیغ‌های تیز که به عنوان وسیله دفاعی از آن استفاده می‌کند.
(~. خُ) (اِمر.) کنایه از: جوانِ تازه به دوران رسیده.
(~. فُ کُ) (اِمر.) تازه به دوران رسیده، ندید بدید.
(~. کِ)(حامص.) عمل خواباندن بعضی مرغ خانگی، بوقلمون کبوتر و جزو آن‌ها روی تخم تا جوجه تولید شود. ؛ماشین ~ ماشینی که به وسیله حرارت معینی که به تخم بعض طیور می‌دهد، تولید جوجه کند.
(جُ خِ) [ تر. ] (اِ.)
۱- فوج، گروه.
۲- کوچکترین واحد نظامی که تعداد افراد آن بیش از هشت نفر است.
[ ع. ] (اِ.)
۱- بخشش، کرم.
۲- جوانمردی.
(جَ یا جُ) (اِمر)
۱- نوعی کافور به غایت خوشبو که آن را خورند؛ مق. کافور میت.
۲- نوعی از چوب بید که از آن دسته بیل سازند، جودانک.
۳- سیاهی ای شبیه به دانه جو در میان دندان اسب و خر و ...
(~.) [ = جو + دان، پس. مکان ] (اِمر.) چینه دان مرغ.
(جُ دَ) [ ع. جوده ] (مص ل.) نیک بودن، نیکو گشتن.
(جُ دَ) (اِ.) نک جوذر.
(جُ دُ) [ انگ. ] (اِ.) از روش‌های دفاع فردی و ورزش‌های رزمی برای به هم زدن تعادل، بلند کردن و زمین زدن حریف.
(جُ ذَ) [ ع. ] (اِ.) گاو، بچه گاو وحشی.
(جُ وْ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) ستم کردن، ظلم کردن.
۲- (اِ.) ستم، ظلم.
(اِ.)
۱- نوع، گونه.
۲- منظم، مرتب.
(کَ دَ) (مص م.) یکسان کردن، یکنواخت گردانیدن.
(اِ.) پوششی که آن را از نخ‌های پنبه‌ای یا پشمی و یا ابریشمی بافند و پا را با آن پوشانند. ؛ ~ شلواری جورابی که همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن بافته شده باشد.
(اِمر.) تذرو، قرقاول.
(جُ) [ معر. ] (اِ.) گردو.
(جُ زِ هِ) (اِمر.) نک نارگیل.
