دیوان حافظ – روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست

روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست

رویِ تو کس ندید و هزارت رقیب هست
در غنچه‌ای هنوز و صدت عندلیب هست

گر آمدم به کوی تو چندان غریب نیست
چون من در آن دیار هزاران غریب هست

در عشق، خانقاه و خرابات فرق نیست
هر جا که هست پرتوِ رویِ حبیب هست

آن جا که کارِ صومعه را جلوه می‌دهند
ناقوسِ دِیرِ راهب و نامِ صلیب هست

عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست

فریادِ حافظ این همه آخِر به هرزه نیست
هم قصه‌ای غریب و حدیثی عجیب هست


  شاهنامه فردوسی - بنياد نهادن جشن سده
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

من به خیال زاهدی گوشه نشین و طرفه آنک
مغبچه‌ای ز هر طرف می‌زندم به چنگ و دف
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

مهوع

(مُ هَ وِّ) [ ع. ] (اِفا.) تهوع آور، قی آور.

مهول

(مَ) [ ع. ] (ص.) مخوف، ترسناک.

مهپاره

(مَ رِ) (ص مر.) زیبا، زیبارو.

مهک

(مَ) [ ع. ] (مص م.)
۱- ساییدن چیزی را.
۲- نرم کردن چیزی را.

مهی

(مَ) (حامص.) بزرگی، عظمت.

مهیا

(مُ هَ یّ) [ ع. ] (اِمف.) آماده، آماده شده.

مهیب

(مَ) [ ع. ] (ص.) سهمگین، ترسناک.

مهیج

(مُ هَ یُِ) [ ع. ] (اِفا.)هیجان آور، برانگیزنده.

مهیر

(مَ) (اِ.) ماه، قمر.

مهیره

(مَ رَ یا رِ) [ ع. مهیره ] (اِ.)
۱- زن، کدبانو.
۲- زن اصل زاده گران کابین.

مهیل

(مَ) [ ع. ] (اِ.) جای ترسناک.

مهیمن

(مُ هَ مِ) [ ع. ] (اِفا.)
۱- ایمن کننده، نگهبان.
۲- از نام‌های خداوند.

مهین

(مِ) (ص نسب.) بزرگتر، بزرگترین.

مهین

(مَ) (ص نسب.)
۱- منسوب به ماه.
۲- نامی است از نام‌های زنان.

مهین

(~.) [ ع. ] (ص.)
۱- سست، ضعیف.
۲- خوار، زبون.

مهین

(مُ) [ ع. ] (اِفا.) خوار دارنده، اهانت کننده.

مو

(مَ) (اِ.) درخت انگور.

مو

(اِ.)
۱- رشد خارجی روی پوست به صورت رشته‌های محکم نخ مانند به ویژه رشته‌های رنگیزه داری که پوشش ویژه یک پستاندار است. ۲- پوشش مویی یک جانور یا بخشی از بدن به ویژه پوشش مویی سر انسان. ؛~ی دماغ ...

مو به مو

(بِ) (ق مر.) در کمال دقت، دقیقاً.

موات

(مَ) [ ع. ] (ص.)
۱- بی جان، مرده.
۲- زمینی که در آن کشت نشده باشد.


دیدگاهتان را بنویسید