دیوان حافظ – روز وصل دوستداران یاد باد

روز وصل دوستداران یاد باد

روز وصلِ دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران، یاد باد

کامم از تلخیِ غم چون زهر گشت
بانگِ نوشِ شادخواران یاد باد

گر چه یاران فارِغَند از یادِ من
از من ایشان را هزاران یاد باد

مبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حق‌گزاران یاد باد

گر چه صد رود است در چشمم مُدام
زنده رودِ باغ‌ِ کاران یاد باد

رازِ حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد





  دیوان حافظ - دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ز سوز شوق دلم شد کباب دور از یار
مدام خون جگر می‌خورم ز خوان فراق
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

خورشید

(خُ) [ په. ] (اِ.)
۱- ستاره‌ای که سیارات منظومه شمسی به گرد آن می‌چرخند.
۲- هر ستاره‌ای که مرکز یکی از منظومه‌ها باشد.

خورند

(خُ رَ) (اِمر.) درخور، مناسب.

خورنق

(خَ وَ نَ) [ معر. ] (اِ.)
۱- کاخ باشکوه.
۲- نام قصر باشکوهی در جده که به دستور پادشاه آن نعمان، برای بهرام گور ساخته شد.

خورنگاه

(خُ رَ) (اِ.) نک خورنق.

خوره

(خُ رِّ) [ په. ] (اِ.) نک خرّه.

خوره

(خُ رِ) (اِ.) جذام.

خوزی

(ص نسب.) از مردم خوزستان.

خوست

(خُ)(ص.)
۱- جزیره.
۲- کوفته، پایمال شده.

خوش

(خُ) [ په. ] (ص.)
۱- خوب، نیک.
۲- شاد، شادمان.

خوش

(~.) (ص.) خشک، خشکیده.

خوش

(~.) (اِ.) = خوشه. خشو:
۱- مادر زن.
۲- مادر شوهر.

خوش آمد

(~. مَ)(مص مر. اِمر.) = خوشامد: س خنی مبنی بر تبریک و تهنیت و تعارف.

خوش آیند

(~. یَ) (ص فا.) = خوشایند: مقبول، دلپذیر، پسندیده.

خوش بین

(~.)(ص فا.) کسی که به سرنوشت و پیش آمدها بدگمان نباشد.

خوش حال

(~.) [ فا - ع. ] (ص مر.)
۱- شاد، شادمان، بشاش.۲ - کامران، کامروا.
۳- نیکبخت، سعادتمند.

خوش حساب

(~. حِ) [ فا - ع. ] (ص مر.) کسی که وام و بدهی خود را در سر وعده پرداخت کند.

خوش خوراک

(~. خُ) (ص مر.) کسی که خوب غذا بخورد، خوشخوار.

خوش خوشک

(~. خُ شَ) (ق مر.) اندک - اندک، کم کم.

خوش خیم

(~.) (ص مر.)
۱- خوش خلق، نیک نهاد.
۲- در اصطلاح پزشکی: بی خطر.

خوش دامن

(~. مَ) (اِمر) نک خُشدامن.


دیدگاهتان را بنویسید