دیوان حافظ – روز وصل دوستداران یاد باد

روز وصل دوستداران یاد باد

روز وصلِ دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران، یاد باد

کامم از تلخیِ غم چون زهر گشت
بانگِ نوشِ شادخواران یاد باد

گر چه یاران فارِغَند از یادِ من
از من ایشان را هزاران یاد باد

مبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حق‌گزاران یاد باد

گر چه صد رود است در چشمم مُدام
زنده رودِ باغ‌ِ کاران یاد باد

رازِ حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد





  شاهنامه فردوسی - پيغام سلم و تور به نزديك فريدون
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

گرم صد لشکر از خوبان به قصد دل کمین سازند
بحمد الله و المنه بتی لشکرشکن دارم
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

حرام

(حَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- ناروا، ناشایست.
۲- کاری که اسلام از نظر شرعی آن را منع کرده و ارتکاب آن گناه باشد. مق حلال.
۳- ضایع، تباه.

حرام خوار

(~. خا) [ ع - فا. ] (ص فا.)
۱- کسی که مال حرام می‌خورد.
۲- رشوه خوار، رشوه گیر.
۳- مفت خور، تنبل.

حرامزاده

(~. دِ) [ ع - فا. ] (ص مر.)۱ - فرزند نامشروع، ناپاک زاده. مق. حلال زاده.
۲- (کن.) بسیار زرنگ و زیرک، بسیار محیل.

حرامی

(حَ)
۱- (ص نسب.) حرامکار.
۲- (اِ.) دزد، راهزن.

حراک

(حَ) [ ع. ] (اِمص.) جنبش.

حرب

(حَ) [ ع. ] (اِ.) جنگ، نبرد.

حرباء

(حَ) [ ع. ] (اِ.) آفتاب پرست.

حربه

(حَ بِ) [ ع. حربه ] (اِ.) سلاح.

حرث

(حَ) [ ع. ] (مص م.) شخم زدن.

حرج

(حَ رَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- تنگی، فشار.
۲- جای تنگ.
۳- گناه، بزه.

حرجول

(حَ) [ ع. حرجل ] (اِ.) نوعی ملخ، میگو.

حرز

(حِ) [ ع. ] (اِ.)
۱- جای استوار.
۲- پناهگاه.

حرس

(حَ) [ ع. ] (مص م.) نگاهبانی کردن.

حرس

(حَ رِ) (اِفا. ص.) پاسبان، نگاهبان.

حرشف

(حَ شَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- فلس ماهی.
۲- ملخ که هنوز بال در نیاورده باشد.

حرص

(حِ) [ ع. ] (اِ.) آز، آزمندی.

حرص خوردن

(حِ. خُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل.)
۱- خشمگین شدن.
۲- به خود فشار آوردن.

حرص و جوش

(حِ صُ) (اِمر.)خشم و نگرانی.

حرصاء

(حُ رَ) [ ع. ] (ص.) جِ حریص ؛ آزمندان.

حرض

(حَ رَ) [ ع. ] (اِ.) هلاک، موت.


دیدگاهتان را بنویسید