دیوان حافظ – درد ما را نیست درمان الغیاث

درد ما را نیست درمان الغیاث

دردِ ما را نیست درمان الغیاث
هجرِ ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قَصدِ جان کنند
الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث

در بهایِ بوسه‌ای جانی طلب
می‌کنند این دلسِتانان الغیاث

خونِ ما خوردند این کافَردلان
ای مسلمانان چه درمان؟ الغیاث

هم‌چو حافظ روز و شب بی‌خویشتن
گَشته‌ام سوزان و گریان الغیاث



  شاهنامه فردوسی - پرسيدن سهراب نام سرداران ايران را از هجير
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

هزار نقد به بازار کائنات آرند
یکی به سکه صاحب عیار ما نرسد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

هادم

(دِ) [ ع. ] (اِفا.) نابود کننده، ویران کننده.

هادوری

[ آرا. ] (اِ.) گدای دوره گردِ سِمج.

هادی

[ ع. ] (اِ فا.)
۱- هدایت کننده. ج. هداه.
۲- رسانه، هر جسمی که جریان الکتریسیته یا حرارت را از خود عبور دهد.

هار

(اِ.)
۱- سگ گزنده که گرفتار بیماری هاری باشد.
۲- جانور درنده. (مطلقاً)

هار

(ص.)
۱- گوشت گندیده و بدبوی.
۲- فضله انسان و حیوان.
۳- سرگین.

هار شدن

(شُ دَ) (مص ل.)
۱- به بیماری هاری دچار شدن.
۲- (عا.) (کن.) مغرور و سرمست شدن بر اثر افزونی مال و قدرت.

هاراکیری

(اِ.) نوعی خودکشی ژاپنی که پاره کردن شکم است با شمشیر.

هارب

(رِ) [ ع. ] (اِفا.) گریزنده، فرار کننده.

هارت و پورت

(تُ)(اِمر.) = هارت و هورت: لاف، گزافه، داد و فریاد توخالی.

هارمونی

(مُ) [ فر. ] (اِ.) سازگاری اجزا با یکدیگر، هماهنگی (فره).

هارمونیک

(مُ) [ فر. ] (ص.) دارای هماهنگی. (فره).

هاروت

[ ع. ] (اِ.) نام فرشته مغضوب خداوند که همراه فرشته دیگر به نام ماروت در چاه بابل سرازیر آویخته شد.

هارون

[ ع. ] (ص. اِ.)
۱- پیک، قاصد.
۲- برادر حضرت موسی.
۳- نگهبان.

هاروهور

(رُ) (ص.) (عا.) سخت گرسنه.

هارپ

[ فر. ] (اِ.) سازی است سه گوشه که تارهای آن در طول نامساویند و با دو دست نواخته شود.

هاری

(اِ.) مرضی است عفونی که عاملش ویروسی به نام فیلتران است.

هاری

(ص نسب.) منسوب به هار.
۱- سرگین کش، کناس.
۲- خاکروبه کش.

هازل

(زِ) [ ع. ] (اِفا.) هزل گوینده ؛ مق. جدگو. بیهوده گوی.

هازیدن

(دَ) (مص م.) نگریستن، مراقب بودن.

هاس

(اِ.) هراس، بیم.


دیدگاهتان را بنویسید