شاهنامه فردوسی – رفتن پادشاه مازندران به جنگ كیكاوس

رفتن پادشاه مازندران به جنگ كی‏كاوس

چو رستم ز مازندران گشت باز            شه اندر زمان رزم را كرد ساز

         سراپرده از شهر بيرون كشيد            سپه را همه سوى هامون كشيد

         سپاهى كه خورشيد شد ناپديد            چو گرد سياه از ميان بردميد

         نه دريا پديد و نه هامون و كوه            زمين آمد از پاى اسپان ستوه‏

         همى راند لشكر بران سان دمان            نجست ايچ هنگام رفتن زمان‏

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

فرهنگ معین

جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

پیله

(~.) (اِ.) دارو، دوا.

پیله ور

(~. وَ)(اِمر.)۱ - دست فروش، دوره گر د.
۲- عطار، پزشک.

پیله کردن

(~. کَ دَ) (مص ل.) پافشاری کردن، اذیت کردن.

پیلوت

(لُ) [ انگ. ] (اِ.)
۱- شمعک.
۲- طبقه همکف ساختمان که ارتفاع آن از بقیه طبقه‌ها کمتر است و معمولاً به عنوان پارکینگ و موتورخانه و یا انباری استفاده می‌شود.

پیلور

(وَ) (اِمر.) داروفروش.

پیلپا

(اِمر.)
۱- پای پیل.
۲- مرضی است که پای آدمی باد می‌کند و بزرگ می‌شود.

پیلک

(لَ) (اِ.) نک بیلک.

پیلگوشک

(شَ) (اِمر) ترشک، ریواس.

پیلگون

(ص مر.)
۱- به رنگ پیل، خاکستری.
۲- مانند فیل از بزرگی و سنگینی.

پیمان

(پَ یا پِ) (اِ.)
۱- عهد، قرارداد.
۲- شرط.

پیمان نامه

(~. مِ) (اِمر.) تعهدنامه، عهدنامه. (فره).

پیمان کار

(~.) (ص.) کسی که انجام دادن کاری را در برابر گرفتن پول معینی به عهده می‌گیرد، مقاطعه کار، کنتراتچی.

پیمانه

(پَ یا پِ نِ) (اِمر.)
۱- ظرفی برای اندازه گیری غلات، مایعات و...
۲- جام شراب.
۳- مجازاً، شراب، نوشیدنی.

پیمانه کش

(~. کِ) (ص فا.) شرابخوار، باده گسار.

پیمانه گسار

(~. گُ) (ص فا.) شراب خوار، باده نوش.

پیمانی

(پِ) (ص نسب.) کارمندی که استخدام رسمی نباشد؛ قراردادی.

پیمایش

(پِ یِ) (اِمص.)
۱- پیمودن، طی کردن.
۲- اندازه گیری، مساحت کردن.

پیماینده

(پِ یَ دِ) (ص فا.)
۱- وزن کننده.
۲- نوشنده، آشامنده.

پیمودن

(پِ دَ) (مص م.)
۱- اندازه گرفتن.
۲- مساحت کردن.
۳- طی کرده راه.

پیمودنی

(~.) (ص.)
۱- وزن کردنی.
۲- نوشیدنی، قابل نوشیدن.


دیدگاهتان را بنویسید