دیوان حافظ – به آب روشن می عارفی طهارت کرد

به آب روشن می عارفی طهارت کرد

به آبِ روشنِ می عارفی طهارت کرد
عَلَی الصَّباح، که میخانه را زیارت کرد

همین که ساغرِ زَرّینِ خور، نهان گردید
هِلال عید به دورِ قدح اشارت کرد

خوشا نماز و نیازِ کسی که از سرِ درد
به آبِ دیده و خونِ جگر طهارت کرد

امام خواجه، که بودش سرِ نمازِ دراز
به خونِ دخترِ رَز خرقه را قِصارت کرد

دلم ز حلقهٔ زلفش به جان خرید آشوب
چه سود دید ندانم که این تجارت کرد

اگر امامِ جماعت طلب کند امروز
خبر دهید که حافظ به می طهارت کرد







  شاهنامه فردوسی - پاسخ دادن فريدون پسران را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

غم جهان مخور و پند من مبر از یاد
که این لطیفه عشقم ز ره روی یادست
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

بینش

(نِ) (اِمص.)
۱- رؤیت.
۲- بصیرت.

بینه

(بَ یِّ نِ) [ ع. بینه ] (اِ.) دلیل آشکار، برهان واضح. ج. بینات.

بینونت

(بَ یا بِ نَ) [ ع. بینونه ] (اِمص.) جدایی، مفارقت.

بینی و بین الله

(بِ یْ یُ بِ یْ نُ لْ لا) [ ع. ] (عا.) سوگند گونه‌ای برای تأکید ادعای خود یا پرسیدن حقیقت از کسی.

بیو

(اِ.) نک بید.

بیواره

(رِ) (ص.)۱ - بی کس، غریب.
۲- بی قدر، بی اعتبار.

بیواز

(اِ.) شب پره، خفاش.

بیوت

(بُ) [ ع. ] (اِ.) جِ بیت ؛ خانه‌ها، اتاق‌ها. ج. بیوتات.

بیوتات

(بُ) [ ع. ] (اِ.) خانه‌ها، اتاق‌ها.

بیور

(وَ) [ په. ] (اِ.) عددی معادل ده هزار.

بیوس

(بَ)(اِ.)۱ - چشمداشت، توقع.
۲- طمع.
۳- امید، آرزو.

بیوسنده

(بَ سَ دِ) (ص فا.)
۱- چشم به راه.
۲- متوقع، طمعکار.

بیوسیدن

(بَ دَ) (مص م.)
۱- انتظار داشتن.
۲- چشم داشتن.
۳- طمع داشتن.

بیوشیمی

[ فر. ] (اِ.) بخشی است از علم شیمی که به مطالعه پدیده‌های حیاتی می‌پردازد.

بیولوژی

[ فر. ] (اِ.) زیست شناسی.

بیوه

(وِ) (ص. اِ.) زن بی شوهر، مرد بی زن.

بیوک

(بُ) [ تر. ] (ص. اِ.) بزرگ، مهتر.

بیوگ

(بَ) [ سنس. ] (اِ.) عروس.

بیوگانی

(بَ) (حامص.) عروسی، نکاح.

بیوگرافی

[ فر. ] (اِ.) کتابی که در آن زندگی نامه شخصیتی شرح داده شده باشد، سرگذشت، شرح حال، زندگی نامه. (فره).


دیدگاهتان را بنویسید