دیوان حافظ – روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست

روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست

رویِ تو کس ندید و هزارت رقیب هست
در غنچه‌ای هنوز و صدت عندلیب هست

گر آمدم به کوی تو چندان غریب نیست
چون من در آن دیار هزاران غریب هست

در عشق، خانقاه و خرابات فرق نیست
هر جا که هست پرتوِ رویِ حبیب هست

آن جا که کارِ صومعه را جلوه می‌دهند
ناقوسِ دِیرِ راهب و نامِ صلیب هست

عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست

فریادِ حافظ این همه آخِر به هرزه نیست
هم قصه‌ای غریب و حدیثی عجیب هست


  دیوان حافظ - مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

کار زنگار کند با دل چون آینه‌ام
گر چه هست از دگران، نقش و نگاری که مراست
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

هرم

(هُ) (اِ.) (عا.) گرمی آتش.

هرم

(هَ رِ) [ ع. ] (ص.) سخت پیر و خرف.

هرماس

(هِ) [ ع. ] (اِ.)
۱- شیر سخت خونخوار.
۲- بچه پلنگ.

هرماس

(هُ یا هَ) (اِ.) اهریمن، شیطان.

هرمز

(هُ مُ) (اِ.)= هرمزد. اورمزد. اهورامزدا:
۱- نام خدا.
۲- نام سیاره مشتری.
۳- نام روز اول از هر ماه خورشیدی.

هرمس

(هُ مُ یا هِ مِ) (اِ.)
۱- هرمز، اورمزد.
۲- نام سه حکیم معروف که اولین آن‌ها ادریس پیامبر بوده و دو هرمس دیگر یکی از بابل بود و دیگری از مصر.

هرمنوتیک

(هِ مِ نُ) [ فر. ] (اِ.) روش تأویل و تفسیر، کشف پیام‌ها، نشانه‌ها و معانی یک متن یا پدیده.

هره

(هِ رِّ) [ ع. هره ] (اِ.) گربه ماده. ج. هرر.

هره

(هُ رُِ) (اِ.) مقعد، سوراخ مقعد.

هره کره

(هِ ر ُِ. کِ ر ِّ) (اِ.) خنده شدید و خارج از اندازه.

هرهر

(هِ هِ) (اِ.) صدای خنده.

هرهری

(هُ هُ) (ص نسب.) (عا.)
۱- بی بند و بار.
۲- بی ایمان، بی اعتقاد. ؛~ مذهب آن که دین و مذهبی ندارد.

هرهفت

(هَ هَ) (اِ.) نام لوازم آرایش زنان در قدیم که عبارت بود از: سرخاب، سفیدآب، حنا، وسمه، سرمه، زرک، غالیه.

هرو

(هُ) (ص.) دلیر، شجاع.

هروئین

(هِ) [ فر. ] (اِ.) گرد سفید رنگی است از مشتقات مرفین ولی از مرفین و کوکایین قوی تر و کشنده تر که اعتیادآور است.

هروانه

(هَ نِ) (اِ.)
۱- بیمارستان.
۲- شکنجه.

هروشر

(هُ رُّ شُ) (ص مر.) پاره پاره و آویخته.

هروله

(هَ وَ لِ) [ ع. هروله ] (اِ.) پویه، نوعی از حرکت بین راه رفتن و دویدن.

هرچند

(هَ چَ) (حر ربط) اگر چه.

هرچه

(هَ چِ) = هرچ: (مبهم مرکب)
۱- هر چیز.
۲- هر اندازه، هر قدر.
۳- هر که (در ذوی العقول به کار رود). ؛ ~ نه بدتر (کن.) مقعد، ماتحت.


دیدگاهتان را بنویسید