دیوان حافظ – روز وصل دوستداران یاد باد

روز وصل دوستداران یاد باد

روز وصلِ دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران، یاد باد

کامم از تلخیِ غم چون زهر گشت
بانگِ نوشِ شادخواران یاد باد

گر چه یاران فارِغَند از یادِ من
از من ایشان را هزاران یاد باد

مبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حق‌گزاران یاد باد

گر چه صد رود است در چشمم مُدام
زنده رودِ باغ‌ِ کاران یاد باد

رازِ حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد





  شاهنامه فردوسی - فراهم آوردن شاهنامه
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

درین محیط پر از خون، بهار عمر مرا
به جمع کردن دامن چو داغ لاله گذشت
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

خلیقه

(خَ قِ) [ ع. خلیقه ] (اِ.)
۱- سرشت، ذات.
۲- خوی، عادت. ج. خلائق.

خلیل

(خَ) [ ع. ] (ص. اِ.) دوست خالص، صادق. ج. اخلاء.

خلیه

(خَ یِّ) [ ع. خلیه ] (اِ.) کندوی عسل.

خم

(خَ)
۱- (ص.) کج.
۲- پیچ و تاب.
۳- (اِ.) طاق ایوان.
۴- خانه زمستانی.
۵- گره ابرو، اخم.

خم

(خُ) (اِ.)
۱- ظرف سفالینی بزرگ که در آن آب، سرکه، یا شراب ریزند.
۲- کوس، طبل.

خم دادن

(خَ. دَ)
۱- (مص م.) کج کردن.
۲- (مص ل.) مطیع شدن، نرمی نشان دادن.

خم گرفتن

(خَ. گِ رِ) (مص ل.)کج شدن، گوژ شدن.

خماخسرو

(خُ خُ رُ) (اِمر.) یکی از آهنگ‌های موسیقی قدیم.

خمار

(خَ مّ) [ ع. ] (ص.) شراب فروش، باده - فروش.

خمار

(خُ) [ ع. ] (اِ.) دردسر و ملالی که پس از مستی عارض شخص می‌شود.

خماری

(خُ) [ ع - فا. ] (حامص.) ملامت و دردسری که به علت عدم دسترسی فرد معتاد به مواد مخدر بوجود می‌آید.

خماسی

(خُ) (ص نسب.)
۱- پنج جزوی، آن چه دارای پنج جزو باشد.
۲- کلمه پنج حرفی.

خماندن

(خَ دَ) (مص م.) نک خمانیدن.

خمانیدن

(خَ دَ) (مص م.) خم کردن، کج گردانیدن.

خماهان

(خُ) (اِ.) نک خماهن.

خماهن

(خُ هَ) (اِ.) نوعی سنگ آهن به رنگ تیره که ساییده آن را برای درمان جرب به کار می‌بردند.

خمخانه

(خُ نِ) (اِمر.)
۱- سردابی که خم‌های باده را در آن جا گذارند.
۲- میخانه، میکده.

خمر

(خَ) [ ع. ] (اِ.) شراب، نوشابه مستی آور.

خمره

(خُ رِ) (اِ.) خم کوچک، خمچه.

خمریه

(خَ) [ ع. ] (اِ.) شعری که در وصف شراب سروده شود.


دیدگاهتان را بنویسید