دیوان حافظ – روز وصل دوستداران یاد باد

روز وصل دوستداران یاد باد

روز وصلِ دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران، یاد باد

کامم از تلخیِ غم چون زهر گشت
بانگِ نوشِ شادخواران یاد باد

گر چه یاران فارِغَند از یادِ من
از من ایشان را هزاران یاد باد

مبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حق‌گزاران یاد باد

گر چه صد رود است در چشمم مُدام
زنده رودِ باغ‌ِ کاران یاد باد

رازِ حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد





  شاهنامه فردوسی - كشته يافتن ويسه پسر خود را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

به که سر در جیب خاموشی کشم
پا به دامان فراموشی کشم
«جامی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

خدا

(خُ) [ په. ] (اِ.)
۱- آفریننده جهان.
۲- مالک، صاحب.

خدابیامرز

(~. مُ)(ص مر.)مرحوم، شادروان، مغفور. (در مورد مرده گویند).

خداحافظ

(~. فِ) (اِمر.) بدرود، تودیع.

خدارت

(خِ رَ) [ ع. خدر ] (اِمص.) پرده نشینی (زن)، مخدره بودن.

خداع

(خِ) [ ع. ] (اِمص.)فریبکاری، فریب آوری. خداع (خَ دّ) [ ع. ] (ص فا.) فریبکار، فریفتار، سخت مکار.

خدام

(خُ دّ) [ ع. ] (ص. اِ.) جِ خادم ؛ خدمتکاران، خدمتگزاران.

خداوند

(خُ وَ) (اِمر.)
۱- صاحب، مالک.
۲- پادشاه
۳- آفریدگار.

خداوندگار

(~.) (اِمر.)
۱- مالک، صاحب.

خداوندی

(~.) (حامص.)
۱- مالکیت، صاحب بودن.
۲- پادشاهی.
۳- الوهیت.

خداوکیلی

(خُ. وَ) (ق مر.) به راستی، درحقیقت.

خداپرست

(~. پَ رَ) (ص فا.) آن که خدا را پرستش کند.

خدایگان

(خُ) (اِمر.)
۱- مالک بزرگ.
۲- پادشاه بزرگ.

خدایی

(خُ) (حامص.) الوهیت، خداوندی.

خدر

(خَ دَ) [ ع. ] (اِمص.) سستی، به خواب رفتن اعضای بدن.

خدر

(خِ) [ ع. ] (اِ.)
۱- پرده.
۲- پرده‌ای که برای دختران و زنان در یک طرف خانه بزنند. ج. اخدار، خدور.

خدره

(خُ رِ) (اِ.)
۱- ریزه و خرده.
۲- شراره آتش.

خدش

(خَ) [ ع. ] (اِ.) اثری که از زخم یا خراش باقی بماند.

خدشه

(خَ ش) [ ع. خدشه ] (اِ.) خراش.

خدعه

(خُ عِ) [ ع. حدعه ] (اِ.) مکر، حیله و فریب.

خدم

(خَ دَ) [ ع. ] (اِ. ص.) جِ خادم ؛ خدمتکاران، چاکران.


دیدگاهتان را بنویسید