دیوان حافظ – دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد

دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد

دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد
گفتا شراب نوش و غمِ دل بِبَر ز یاد

گفتم به باد می‌دهدم باده نام و ننگ
گفتا قبول کن سخن و هر چه باد، باد

سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست
از بهر این معامله غمگین مباش و شاد

بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که تخت سلیمان رَوَد به باد

حافظ گرت ز پندِ حکیمان مَلالت است
کوته کنیم قصه، که عمرت دراز باد






  دیوان حافظ - بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

می‌ای دارم چو جان صافی و صوفی می‌کند عیبش
خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

ایزوگام

(زُ) [ فر. ] (اِ.) نام تجارتی نوعی عایق آماده ضد رطوبت جهت پوشاندن پشت بام و مانند آن، استخر و مانند آن.

ایسار

[ ع. ]
۱- (مص ل.) فراخ دست شدن، توانگر گشتن.
۲- (اِ مص.) توانگری.

ایست

[ انگ. ]
۱- (شب جم.) (اِ.) ایستادن، توقف.
۲- نقطه توقف (موسیقی).
۳- فرمان توقف. ؛~ بازرسی محل ایستادن مأموران که وظیفه بررسی و تفتیش را بر عهده دارند.
۴- (اِمص.) توقف ناگهانی قلب.

ایستادن

(دَ)(مص ل.)۱ - برخاستن.
۲- توقف کردن.
۳- پایداری، عمل کردن.

ایستاده

(دِ) (ص.)
۱- برپا، سرپا.
۲- مراقب.
۳- قائم.
۴- مأمور، موظف.

ایستادگی

(دِ) (حامص.) مقاومت، پایداری.

ایستگاه

(اِمر.)
۱- جای ایستادن،
۲- جای ایستادن وسایط نقلیه. ؛~ فضایی ماهواره‌ای بزرگ و مجهز برای گردش بلندمدت در مدار زمین به صورت پایگاهی برای انجام مأموریت‌های اکتشافی، تحقیقات علمی، تعمیر ماهواره و مانند آن. ؛~ صلواتی محل ...

ایشان

(ضم.) ضمیر شخصی، منفصل (جمع ذوی العقول). الف - فاعلی: ایشان گفتند، ایشان رفتند. ب - اضافی: کتاب ایشان، خانه ایشان.

ایشک

(شَ) [ تر. ] (اِ.) خر، الاغ.

ایشکچی

(~.) [ تر. ] (اِمر.) دروازه بان.

ایشیک آقاسی

[ تر. ] (اِ.)
۱- حاجب دربار، رییس دربار.
۲- داروغه دیوانخانه.

ایشیک خانه

(نِ) [ تر - فا. ] (اِمر.) اداره تشریفات سلطنتی.

ایصاء

[ ع. ] (مص م.)
۱- وحی کردن، وحی قرار دادن.
۲- اندرز دادن، سفارش کردن.

ایصال

[ ع. ] (مص م.)
۱- پیوند دادن، وصل کردن.
۲- رسانیدن.

ایضاح

[ ع. ] (مص م.) روشن ساختن، واضح کردن.

ایضاً

(اَ ضَ نْ) [ معر. ] (ق.) نیز، باز هم.

ایطاء

[ ع. ]
۱- (مص م.) پایمال کردن.
۲- (اِ.) از عیوب قافیه و آن تکرار قافیه در شعر است.

ایعاد

[ ع. ] (مص م.) بیم دادن، ترساندن.

ایغار

[ ع. ] (مص م.)
۱- تمام گرفتن عامل خراج را.
۲- دادن خراج به پادشاه در نهان و فرار از عمال آن.
۳- بخشیدن پادشاه زمینی را به شخصی بدون خراج.

ایغال

[ ع. ] (مص م.) دور رفتن، به دور جای شدن.


دیدگاهتان را بنویسید