دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد
گفتا شراب نوش و غمِ دل بِبَر ز یاد
گفتم به باد می‌دهدم باده نام و ننگ
گفتا قبول کن سخن و هر چه باد، باد
سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست
از بهر این معامله غمگین مباش و شاد
بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که تخت سلیمان رَوَد به باد
حافظ گرت ز پندِ حکیمان مَلالت است
کوته کنیم قصه، که عمرت دراز باد
دریغ قافله عمر کان چنان رفتند
که گردشان به هوای دیار ما نرسد
«حافظ»
( اِ ) [ په. ] (ق.)
۱- این چنین، این گونه.
۲- اکنون، الحال.
( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ ید؛ دست‌ها، دستان.
[ ع. ] (مص م.) آزار رسانیدن، اذیت کردن.
(اِ.)
۱- دمل و جوش‌های ریز با خارش و سوزش بسیار.
۲- آلت تناسلی مرد.
= ازیرا: حرف ربط به معنای زیرا.
[ ع. ] (مص م.) وارث کردن، کسی را وارث قرار دادن.
[ ع. ]
۱- (مص م.)وارد ساختن، داخل کردن.
۲- خرده گرفتن، اعتراض کردن.
۳- (اِمص.) خرده گیری. ج. ایرادات. ؛~ بنی اسراییلی خرده گیری به قصد بهانه جویی در مورد کارهای غیرمهم.
(اِ.) ورقه یا لوله‌ای ظریف و سبک که از مخلوط سیمان و پنبه کوهی ساخته می‌شود و در ساختمان سازی به کار می‌رود.
(اِ.) ساحل، کنار دریا.
حرف ربط به معنای زیراک.
(اِ) [ انگ. ] (اِ.) هواپیمای مسافری با گنجایش زیاد برای حمل مسافر.
(اِ.) مهمان، مهمان ناخوانده.
(سَ) (اِمر.)
۱- مهمانخانه.
۲- خانه عاریت.
۳- کنایه از: دنیا.
(رُ) (اِ.) نوعی بازی که در آن بازیکنان با انداختن تاس مهره‌های خود را بر روی یک صفحه شطرنجی حرکت می‌دهند و در مسیر حرکت با کارت‌هایی که ازرش پول دارد مکان‌هایی مانند هتل و فرودگاه را می‌خرند یا می‌فروشند ...
[ تر. ] (اِ.) نشان قدم، رد پا. ؛~ کسی را گرفتن رد پای کسی را گرفتن، کسی را پنهانی تعقیب کردن. ؛~ گم کردن الف - رد، رد پا را از بین بردن. ...
(زَ)(اِ.)
۱- فرشته، ملک.
۲- خدا، آفریدگار.
(زُ) [ فر. ] (اِمص.) پوششی در بام برای جلوگیری از نفوذ آب، عایق کاری، عایق بندی، بام پوش. (فره).
(زُ) [ انگ. ] (اِ.) کناره گیری، کناره خواهی. در اصطلاح سیاسی نظریه‌ای که نداشتن رابطه نزدیک با ملت‌های دیگر را راه بهتری برای حفظ منافع ملی می‌شمارد.
(زُ لِ) [ فر. ] (ص.)
۱- عایق بندی شده (ساختمان).
۲- مجازاً: منزوی.
(زُ مِ) [ فر. ] (اِ.) چند جسم شیمیایی که ترکیب درصد و وزن مولکولی یکسان داشته باشند اما ساختار آن‌ها متفاوت باشد، همپاره (فره).
