دیوان حافظ – اگر روم ز پی‌اش فتنه‌ها برانگیزد

اگر روم ز پی‌اش فتنه‌ها برانگیزد

اگر روم ز پِی‌اش فتنه‌ها برانگیزد
ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد

و گر به رهگذری یک دَم از وفاداری
چو گَرد در پِی‌اش افتم چو باد بُگْریزد

و گر کنم طلبِ نیم بوسه صد افسوس
ز حُقِّهٔ دهنش چون شکر فرو ریزد

من آن فریب که در نرگسِ تو می‌بینم
بس آبروی که با خاک ره برآمیزد

فراز و شیب بیابان عشق، دامِ بلاست
کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد

تو عمر خواه و صبوری که چرخِ شعبده باز
هزار بازی از این طُرفه‌تر برانگیزد

بر آستانهٔ تسلیم سر بِنِه حافظ
که گر ستیزه کنی، روزگار بستیزد





  دیوان حافظ - سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

گل بر رخ رنگین تو تا لطف عرق دید
در آتش شوق از غم دل غرق گلاب است
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

نیکوتین

[ فر. ] (اِ.) ماده‌ای است سمی که در توتون وجود دارد.

نیکوسگال

(نِ س) (ص مر.) نیک اندیش.

نیکی

(حامص.) خوبی، احسان.

نیین

(نِ) (ص نسب.) منسوب به نی ؛ ساخته شده از نی.

ه

(هَ یا هِ) (های غیر ملفوظ) (پس.) به صورت پسوند به معانی ذیل آید:
۱- نسبت و اتصاف: الف - به اسم عام پیوندد و صفت سازد: نبرده = نبردی. ب - به اسم عام پیوندد و مفهوم اخص یابد: زرده. ...

ه

(حر.) سی و یکمین حرف از الفبای فارسی برابر با عدد ۵ در حساب ابجد.

ه

(هُ) (پش.) خوب، نیکو، هژیر، هویدا.

ها

(اِ.) هر فصل از کتاب «یسنا».

ها

۱ - (ق ایجاب و تصدیق.) (عا.) آری، بلی. مق نه.
۲- (ق استفهام.) چه ¿ چه طور¿

ها

[ په. ] (پس.) نشانه جمع.

ها

۱ - (صت.) کلمه دال بر تنبیه، آگاه باش.
۲- (صت.) از ادات تحذیر است، هان، ها، مار. نروی ها! کلمه دال بر تحذیر:‌ها، مار.

هابط

(بِ) [ ع. ]
۱- (اِفا.) فرود آینده، نازل.
۲- ستاره هبوط کننده.

هاتف

(تِ) [ ع. ] (اِفا.) آواز دهنده، آواز کننده.

هاتول

(ص.) کدر، تیره. ؛ آب ~ واتول آب کدر و گل آلود.

هاتک

(تِ) [ ع. ] (اِفا.) پرده درنده، پرده در.

هاج

(ص. ق.) = هاژ: درمانده، سرگشته. ؛~ و واج حیران، مبهوت.

هاجر

(جِ) [ ع. ] (اِفا.)
۱- جدایی کننده.
۲- فایق، فاضل بر دیگر اشیا.۳ - سخن پریشان گوی.

هاجره

(جِ رِ یا رَ) [ ع. هاجره ]
۱- (اِفا.) مؤنث هاجر.
۲- (اِ.) نیم روز (ظهر) در گرمای تابستان.
۳- شدت گرما، سختی گرما.
۴- رسوایی، فضیحت. ج. هواجر.

هاجس

(جِ) [ ع. ] (اِفا.) آنچه در دل گذرد. ج. هواجس.

هاداران پاداران

(اِمر.) (عا.) چرند و پرند، چرت و پرت.


دیدگاهتان را بنویسید