دیوان حافظ – آن کس که به دست جام دارد

آن کس که به دست جام دارد

آن کس که به دست، جام دارد
سلطانیِ جَم، مُدام دارد

آبی که خِضِر، حیات از او یافت
در می‌کده جو، که جام دارد

سررشتهٔ جان، به جام بگذار
کاین رشته از او نظام دارد

ما و مِی و زاهدان و تقوا
تا یار، سرِ کدام دارد

بیرون ز لبِ تو ساقیا نیست
در دور، کسی که کام دارد

نرگس همه شیوه‌های مستی
از چشمِ خوشت به وام دارد

ذکرِ رخ و زلف تو دلم را
وردی‌ست که صبح و شام دارد

بر سینهٔ ریشِ دردمندان
لعلت نمکی تمام دارد

در چاهِ ذَقَن چو حافظ ای جان
حُسنِ تو دو صد غلام دارد








  شاهنامه فردوسی - كشتن رستم ژنده‏ رزم را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

گل بی رخ یار خوش نباشد
بی باده بهار خوش نباشد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کحال

(کَ حّ) [ ع. ] (ص. اِ.)
۱- سرمه کننده.
۲- چشم پزشک.

کحل

(کُ) [ ع. ] (اِ.)
۱- سنگ سرمه.
۲- سرمه چشم.
۳- هرچه در چشم کشند برای شفای چشم.

کحل الجواهر

(کُ لُ لْ جَ هِ) [ ع. ] (اِمر.) سرمه آمیخته با مروارید ساییده شده.

کحل دان

(کُ حْ لْ) [ ع - فا. ] (اِمر.) سرمه دان.

کخ

(کُ) (اِ.)
۱- نام عام اکثر بندپایان (خصوصاً رده حشرات و عنکبوتیان و هزارپایان و کرم‌ها).
۲- کرم.

کخ

(کَ یا کُ یا کِ) (اِ.) لولو، بچه ترسان.

کد

(کُ) [ انگ. ] (اِ.) علایم اختیاری به منظور اختصار، شناسه، رمز (فره).

کد

(کَ) (اِ.) خانه.

کد

(کَ دّ) [ ع. ] (مص ل.) کوشش کردن، رنج بردن در کار.

کدئین

(کُ دِ) [ فر. ] (اِ.) یکی از آلکائیدهایی است که از تریاک به دست آورند و دارای خواصی شبیه مرفین است.

کدام

(کُ) [ په. ] (حر.) از ادات پرسش.

کدامین

(کُ) از صفت‌های پرسشی به معنای کدام، کدامیک.

کدبانو

(کَ) (ص مر.) بانوی منزل، زن خانه دار.

کدخدا

(کَ خُ) (ص مر.)
۱- بزرگ ده، رییس.
۲- مرد زن گرفته و عروسی کرده.

کدخدامنشی

(~. مَ نِ) (حامص.) (عا.) حل اختلاف و درگیری با حکمیت بزرگترها.

کدر

(کَ دِ) [ ع. ] (ص ل.) تیره، تیرگی.

کدره

(کَ رَ) [ ع. ] (اِمص.) تیرگی رنگ، تیرگی.

کدری

(کُ دَ) (اِ.) نوعی پارچه نخی.

کدنگ

(کُ دَ) (اِ.) نک کدین.

کده

(کَ دِ) (اِ.) پسوندی است که در آخر بعضی واژه‌ها معنای جا و مکان می‌دهد.


دیدگاهتان را بنویسید