آن کس که به دست، جام دارد
سلطانیِ جَم، مُدام دارد
آبی که خِضِر، حیات از او یافت
در می‌کده جو، که جام دارد
سررشتهٔ جان، به جام بگذار
کاین رشته از او نظام دارد
ما و مِی و زاهدان و تقوا
تا یار، سرِ کدام دارد
بیرون ز لبِ تو ساقیا نیست
در دور، کسی که کام دارد
نرگس همه شیوه‌های مستی
از چشمِ خوشت به وام دارد
ذکرِ رخ و زلف تو دلم را
وردی‌ست که صبح و شام دارد
بر سینهٔ ریشِ دردمندان
لعلت نمکی تمام دارد
در چاهِ ذَقَن چو حافظ ای جان
حُسنِ تو دو صد غلام دارد
آن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهات
در یکی نامه محال است که تحریر کنم
«حافظ»
(پَ وَ) (ص مر.)
۱- فراخ، وسیع.
۲- بسیار عریض.
(پَ هَ) (اِ.) دامی باشد که بدان آهو گیرند، تله.
(پَ نِ) (اِ.)
۱- ساحت، میدان.
۲- وسعت.
۳- نوعی چوگان که سر آن مانند کفچه پهن است.
(~. تَ) (مص ل.) با پهنه بازی کردن.
(پَ) (حامص.)
۱- وسعت، گشادگی.
۲- عرض، پهنا. مق درازی، طول.
(پَ) (اِ.) خربزه تلخ، حنظل.
(پَ) (ص.) فراخ، گشاده.
(اِ.)
۱- رفتار تند.
۲- دو.
(گِ رِ تَ) (مص ل.)
۱- رفتن.
۲- دویدن.
(پُ ئَ) [ انگ. ] (اِ.) واحد تعیین برتری افراد یا تیم‌های ورزشی در یک مسابقه یا یک دوره از مسابقات که نتیجه بازی یا مسابقه را مشخص می‌کند، امیتاز (فره).
(اِ.)
۱- جگر گوسفند.
۲- خوراک قلیه که از جگر گوسفند درست می‌کنند.
(اِ.)انواع اطعمه و اشربه، اقسام خوردنی.
[ فر. ] (اِ.) کفش محکم و ساق بلند.
(اِ.) نخ‌های افقی پارچه.
[ فر. ] (اِ.) گرد، آرد.
(اِ.)(معادل واژه انگلیسی module.)
۱- واحد یا مؤلفه استانداردی از یک سازواره (سیستم) که برای ترکیب یا استفاده آسان، طراحی یا ساخته می‌شود.
۲- واحدها یا دوره‌های مشخص آموزشی در دانشگاه‌ها و مدارس.
۳- واحدها و اجزای صنعتی همگون و مشابه.
۴- واحدهای ...
(نِ) (اِ.) نک پونه.
(پُ) (ص.) کهنه، پوسیده.
[ انگ. ] (اِ.) از انواع شیرینی‌های انگلیسی است که از آرد و روغن و تخم مرغ و کشمش تهیه می‌شود.
[ په. ] (اِ.) پسر، فرزند نرینه.
