دیوان حافظ – آن کس که به دست جام دارد

آن کس که به دست جام دارد

آن کس که به دست، جام دارد
سلطانیِ جَم، مُدام دارد

آبی که خِضِر، حیات از او یافت
در می‌کده جو، که جام دارد

سررشتهٔ جان، به جام بگذار
کاین رشته از او نظام دارد

ما و مِی و زاهدان و تقوا
تا یار، سرِ کدام دارد

بیرون ز لبِ تو ساقیا نیست
در دور، کسی که کام دارد

نرگس همه شیوه‌های مستی
از چشمِ خوشت به وام دارد

ذکرِ رخ و زلف تو دلم را
وردی‌ست که صبح و شام دارد

بر سینهٔ ریشِ دردمندان
لعلت نمکی تمام دارد

در چاهِ ذَقَن چو حافظ ای جان
حُسنِ تو دو صد غلام دارد








  شاهنامه فردوسی - گفتار اندر زادن زال
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ای دلیل دل گمگشته خدا را مددی
که غریب ار نبرد ره به دلالت ببرد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

مکب

(مُ کِ) [ ع. ]
۱- (اِفا.) بر رو درافتاده، سرنگون شده.
۲- (ص.) سرنگون، واژگون.
۳- آن که سر خود را به زیر اندازد و به زمین نگاه کند.

مکبر

(مُ کَ بِّ) [ ع. ] (اِفا.) تکبیرگوینده در نماز جماعت.

مکتب

(مَ تَ) [ ع. ]
۱- (اِ.) جای درس خواندن.
۲- مدرسه.
۳- نظریه فلسفی، هنری، ادبی. ج. مکاتب.

مکتب خانه

(~. نِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) مدرسه، مدرسه‌ای که در قدیم در آن خواندن و نوشتن و قرآن و اصول دین را آموزش می‌دادند.

مکتتم

(مُ تَ تَ) [ ع. ] (اِمف.) پنهان داشته، مخفی داشته.

مکتتم

(مُ تَ تِ) [ ع. ] (اِفا.) پنهان دارنده.

مکتحل

(مُ تَ حِ) [ ع. ] (اِفا.)
۱- سرمه به چشم کشیده.
۲- کسی که در سختی افتاده باشد.

مکتسب

(مُ تَ س) [ ع. ] (اِ مف.) کسب شده، به دست آمده.

مکتسی

(مُ تَ) [ ع. ] (اِفا.) پوشاننده، جامه پوشنده.

مکتشف

(مُ تَ ش) [ ع. ] (اِفا.) کشف کننده.

مکتفی

(مُ تَ) [ ع. ] (اِفا.) اکتفا کننده.

مکتم

(مُ کَ تَّ) [ ع. ] (اِمف.) پوشنده، پنهان، مستور.

مکتنف

(مُ تَ نِ) [ ع. ] (اِفا.)
۱- احاطه کننده، فراگیرنده.
۲- پناه جوینده.

مکتوب

(مَ) [ ع. ] (اِمف.)
۱- نوشته شده.
۲- نامه، مراسله. ج. مکاتیب.

مکتوم

(مَ) [ ع. ] (اِمف.) پوشیده و پنهان.

مکث

(مَ) [ ع. ] (مص ل.) درنگ کردن.

مکثار

(مِ) [ ع. ] (ص.) مرد پرگو، بسیار سخن.

مکثر

(مُ ثِ) [ ع. ] (اِفا.)
۱- بسیارآورنده.
۲- آن که بسیار نویسد.
۳- توانگر، مال دار.

مکحل

(مِ حَ) [ ع. ] (اِ.) میل باریکی که با آن سرمه در چشم می‌کشند. ج. مکاحل.

مکحله

(مُ حُ لِ) [ ع. مکحله ] (اِ.) سرمه دان.


دیدگاهتان را بنویسید