آن کس که به دست، جام دارد
سلطانیِ جَم، مُدام دارد
آبی که خِضِر، حیات از او یافت
در می‌کده جو، که جام دارد
سررشتهٔ جان، به جام بگذار
کاین رشته از او نظام دارد
ما و مِی و زاهدان و تقوا
تا یار، سرِ کدام دارد
بیرون ز لبِ تو ساقیا نیست
در دور، کسی که کام دارد
نرگس همه شیوه‌های مستی
از چشمِ خوشت به وام دارد
ذکرِ رخ و زلف تو دلم را
وردی‌ست که صبح و شام دارد
بر سینهٔ ریشِ دردمندان
لعلت نمکی تمام دارد
در چاهِ ذَقَن چو حافظ ای جان
حُسنِ تو دو صد غلام دارد
ساعتی ناز مفرما و بگردان عادت
چون به پرسیدن ارباب نیاز آمده‌ای
«حافظ»
(رِ) [ ع. ] (اِفا.)
۱- به ارث داده شده.
۲- باعث، سبب.
(مُ وَ رِّ) [ ع. ]
۱- (اِفا.) ارث گذارنده برای کسی.
۲- (اِ.) باعث، سبب.
(مُ وَ رِّ) [ ع. ] (اِفا.) تاریخ نویس. ج. مورخین.
(مُ وَ رَّ) [ ع. ] (اِمف.) تاریخ نهاده، دارای تاریخ.
(مُ رِ) [ ع. ] (اِ.)
۱- محل ورود، جای فرود آمدن.
۲- راه به سوی آب.
۳- آن چه اتفاق می‌افتد.
۴- باره. ج. موارد.
(مُ) [ په. ] (اِ.) درختی است همیشه سبز با گل‌های سفید و خوشبو.
(مُ وَ رَّ) [ ع. ] (اِمف. ص.) گلگون، سرخ رنگ.
(رِ) (اِ.)
۱- مهره ریز که در رشته کشند و زنان در گردن و مچ بندند؛ خرز.
۲- سکوی دکان، صفه که بر آن نشینند.
(مُ) [ ع. ] (اِمف.) ارث گذاشته شده، هرچیز که به ارث رسیده باشد.
(اِ.) سوراخ و نقبی که از زیر زمین به طرف قله حفر کنند.
(نِ) (اِ.) زنگ آهن.
(چِ) (اِ.) حشره‌ای است از راسته نازک بالان که تیره خاصی را به نام تیره مورچگان در این راسته به وجود می‌اورند.
(~. خا) (اِ.) پستانداری است از راسته بی دندانان که دارای زبانی طویل و کرمی شکل و پوزه‌ای باریک و دراز می‌باشد.
(اِ.) تنبوشه، لوله سفالی که در زیر زمین یا میان دیوار برای ساختن راه آب به کار می‌بردند.
(نِ) (اِ.) حشره‌ای است از راسته آرکیپترها که نزدیک به راسته رگ بالان است. موریانه حشره‌ای است اجتماعی.
(مُ) (اِ.) گیاهی است پایا از رده تک لپه‌ای‌ها که تیره خاصی را در این رده به نام تیره موزها به وجود آورده‌است. میوه اش گوشت دار و مطبوع و خوراکی است ومجموع میوها خوشه‌ای را به وجود می‌آورد.
(مُ) [ فر. ] (اِ.) نوعی سنگ نازک که با شن و ماسه و سنگ‌های رنگین و سیمان ساخته می‌شود.
(مُ زِ) [ آلما. ] (اِ.) (نام سازنده تفنگ)
۱- تفنگی که در سال ۱۸۷۲ م. در آلمان متداول شد و بعدها مکرر تکمیل گردید.
۲- تپانچه‌ای که نوع عالی آن بر قنداق چوبین سوار می‌شود.
(مُ وَ زِّ) [ ع. ] (اِفا.) توزیع کننده، پخش کننده. ج. موزعین.
(زِ) [ په. ] (اِ.) چکمه.
