شاهنامه فردوسی – پادشاهى هوشنگ چهل سال بود

پادشاهى هوشنگ چهل سال بود

      

جهاندار هوشنگ با راى و داد            بجاى نيا تاج بر سر نهاد

         بگشت از برش چرخ سالى چهل            پر از هوش مغز و پر از راى دل‏

         چو بنشست بر جايگاه مهى            چنين گفت بر تخت شاهنشهى‏

         كه بر هفت كشور منم پادشا            جهاندار پيروز و فرمانروا

         بفرمان يزدان پيروزگر            بداد و دهش تنگ بستم كمر

         و زان پس جهان يك سر آباد كرد            همه روى گيتى پر از داد كرد

         نخستين يكى گوهر آمد بچنگ            بآتش ز آهن جدا كرد سنگ‏

         سر مايه كرد آهن آبگون            كزان سنگ خارا كشيدش برون‏

                       

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

فرهنگ معین

جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

چرخ انداز

(چَ. اَ) (ص فا.) تیرانداز، کمانگیر.

چرخ ریسک

(چَ. سَ) (اِمر.) پرنده‌ای است کوچک مانند گنجشک که به رنگ‌های آبی، خاکستری، زرد و سیاه وجود دارد.

چرخ زدن

(~. زَ دَ)
۱- چرخیدن، گشتن.
۲- آوارگی، سرگشتگی.

چرخ فلک

(~ ~.) [ فا - ع. ] (اِمر.) نوعی اسباب تفریحی کودکان که عبارت از دستگاه گردنده‌ای است که بر آن صندلی‌هایی ساخته شده که در آن می‌نشینند و در هوا دور محوری می‌چرخند.

چرخ فلک

(چَ خِ فَ لَ) [ فا - ع. ] (اِمر.) آسمان، سپهر، چرخ گردنده.

چرخ کردن

(~. کَ دَ) (مص م.)
۱- به وسیله دستگاه مخصوص عصاره چیزی را گرفتن.
۲- با دستگاه مخصوصی چاقو و مانند آن را تیز کردن.
۳- به وسیله دستگاهی گوشت را ریزریز کردن.
۴- در پزشکی با دستگاه خاصی دندان را تراشیدن.

چرخاب

(چَ) (اِمر.) چرخی که به قوه آب حرکت کند.

چرخاندن

(چَ دَ) (مص م.) نک چرخانیدن.

چرخانیدن

(چَ دَ) (مص م.) حرکت دادن چرخ به دور محورش.

چرخشت

(چَ خُ) (اِ.)
۱- چرخی که با آن آب انگور گیرند.
۲- حوضی که در آن انگور بریزند و لگد کنند تا آبش گرفته شود.

چرخه

(چَ خِ) (اِ.)
۱- زنجیره ؛ مجموع فرایندهای مرتبط با هم.
۲- فاصله زمانی ای که در طی آن یک حادثه یا پدیده منظم رخ می‌دهد، سیکل.

چرخی

(چَ) (اِمر.) جامه نازک ابریشمی.

چرخیدن

(چَ دَ) (مص ل.) دور خود یا چیزی گردیدن.

چرد

(چَ) (اِ.) = چرده. چرته: رنگ، لون (مخصوصاً در چارپایان).

چرد

(~.) (اِ.) جایی که چارچوب در خانه را بر آن کار گذارند؛ آستانه.

چرده

(چَ دِ) (اِ.)
۱- رنگ.
۲- رنگ پوست.

چرز

(چَ) (اِ.) چکاوک، قبره.

چرس

(چَ رَ) (اِ.)
۱- بند، زندان.
۲- شکنجه، آزار.

چرس

(چَ) (اِ.) ماده مخدری است که از مالش دادن سرشاخه‌های گیاه شاهدانه با دست یا روی پارچه بدست می‌آید و آن را با توتون یا تنباکو می‌کشند.

چرس

(~.) (اِ.) چرخشت.


دیدگاهتان را بنویسید