رفتن پادشاه مازندران به جنگ كیكاوس
چو رستم ز مازندران گشت باز شه اندر زمان رزم را كرد ساز
سراپرده از شهر بيرون كشيد سپه را همه سوى هامون كشيد
سپاهى كه خورشيد شد ناپديد چو گرد سياه از ميان بردميد
نه دريا پديد و نه هامون و كوه زمين آمد از پاى اسپان ستوه
همى راند لشكر بران سان دمان نجست ايچ هنگام رفتن زمان
(تُ) [ فر. ] (اِ.)
۱- دستگاهی برای خارج کردن حباب‌های هوا از داخل بتون تازه.
۲- سیستمی که قبل از زنگ خوردن موبایل باعث لرزش آن می‌شود، لرزانه (فره).
[ فر. ] (اِ.) مواد مخصوصی که در اغذیه مختلف وجود دارند و وجود آن‌ها در جیره غذایی کاملاً ضروری است و کمبود آن‌ها منجر به امراض مختلفی می‌شود. ویتامین‌ها انواع بسیار دارند: آ، ای، ب ۱، ب ۲، ب ...
[ فر. ] (اِ.)
۱- شیشه‌ای که بر روی آن با رنگ روغن یا رنگ خمیری شکل نقاشی کرده باشند.
۲- نوعی نقاشی بر روی شیشه.
[ فر. ] (اِ.) قفسه شیشه‌ای.
(وِ یا وَ حَ) [ ع. ] (شب جم.) افسوس بر تو، خوشا بر تو، کلمه‌ای است که در مقام ترحم گفته می‌شود.
(اِ.) چاره، علاج.
(وَ یْ) (ص.) آشکار، پیدا.
(ص.)
۱- کم، اندک.
۲- گم، ناپیدا.
(یُ) [ انگ. ] (اِ.) دستگاه ضبط مغناطیسی تصویر و صدا و پخش و نمایش آن از طریق تلویزیون.
(~. کُ) [ فر. ] (اِمر.) محلی برای کرایه دادن فیلم‌های ویدیویی.
[ په. ] (اِ.)
۱- هوش، فهم.
۲- یاد، ذهن.
(اِ.) ناله، فریاد.
(اِ.) (عا.) میل و هوس شدید به چیزی.
(گِ رِ تَ) (مص ل.) (عا.) هوس شدید به چیزی کردن.
[ په. ] (ص.) یادگیرنده، آموزنده، کسی که حافظه خوب دارد.
(اِ.) آن که دست نوشته نویسنده یا مترجم را تصحیح، پیراسته، تنظیم و برای چاپ و نشر آماده می‌سازد.
(تَ) (مص م.) پیراستن، آراستن.
(ص.) خراب.
(نِ) (اِ.) خرابه.
[ فر. ] (اِ.) حرکت وسیله نقلیه‌ای که مرتب به چپ و راست رود.
