شاهنامه فردوسی – آفرینش ماه

گفتار اندر آفرینش ماه

       

چراغست مر تيره شب را بسيچ            ببد تا توانى تو هرگز مپيچ‏

         چو سى روز گردش بپيمايدا            شود تيره گيتى بدو روشنا

          پديد آيد آنگاه باريك و زرد             چو پشت كسى كو غم عشق خورد

         چو بيننده ديدارش از دور ديد            هم اندر زمان او شود ناپديد

         دگر شب نمايش كند بيشتر            ترا روشنايى دهد بيشتر

         بدو هفته گردد تمام و درست            بدان باز گردد كه بود از نخست‏

         بود هر شبانگاه باريكتر            بخورشيد تابنده نزديكتر

         بدينسان نهادش خداوند داد            بود تا بود هم بدين يك نهاد

 

                       

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

فرهنگ معین

جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

گندم گون

(~.) (ص مر.) سبزه، کسی که رنگ پوستش سبزه باشد.

گندمه

(گَ دُ مِ) (اِ.) زگیل.

گندنا

(گَ دَ) (اِمر.) تره، از سبزی‌های خوردنی.

گنده

(گَ دِ) (ص.) گندیده، عفن.

گنده

(گُ دَ یا دِ) (ص.) درشت، خشن.

گنده

(گُ دَ یا دِ) (اِ.)
۱- گلوله‌ای که از خمیر به جهت یک عدد نان درست کنند؛ چانه خمیر.
۲- (ص.) مدور، گرد.
۳- کوفته بزرگی که از گوشت سازند و در شله پلو و آتش اندازند.
۴- گرهی که از بدن برآید و ...

گنده بک

(~. بَ) [ فا - تر. ] (ص مر.) (عا.) دارای هیکل درشت، گردن کلفت.

گنده پران

(~. پَ) (ص فا.) (عا.) کسی که سخنانی بیشتر از فهم خود می‌زند.

گنده پیر

(گَ دَ یا دِ) (ص مر.) پیر، سالخورده و فرتوت.

گنده گوزی

(گُ دِ) (حامص.) (عا.) گزافه - گویی، لاف و گزاف.

گندیدن

(گَ دَ) (مص ل.)خراب شدن غذایی بر اثر فعالیت باکتری‌ها به صورت پیدا شدن بوی بد و تغییر طعم و رنگ در آن‌ها.

گندیده

(گَ دِ) (ص.) دارای بود یا مزه بد (بر اثر تخمیر شدن)، دارای گندیدگی.

گندیدگی

(گَ دِ) (حامص.) تعفن، عفونت.

گنه

(گُ نَ) (اِ.) مخفف گناه.

گنه گنه

(گَ نِ گَ نِ) [ لا. ] (اِ.) درختی است با برگ‌های درشت و گل‌های ریز سفید یا سرخ رنگ، از پوست آن دارویی برای معالجه مالاریا درست می‌کنند.

گنوستیک

(گِ نُ) [ فر ازیو. ] (ص.) = گنوسی: پیرو فرقه گنوسی.

گنوسی

(گِ نُ) [ یو - فا. ] (اِ.) فلسفه و آیینی که پیروان آن مدعی بودند که معرفت عالی به طبیعت و صفات الهی دارند. این طریقه شامل فلسفه نوافلاطونی و معتقدات شرقی از جمله آیین یهود است. حکمت مذکور ...

گنگ

(~.) (اِ.) = کنگ: امرد قوی جثه.

گنگ

(~.) (اِ.) جزیره.

گنگ

(~.) (اِ.) بادی است که گویند به سبب سودا در بدن مردم به هم می‌رسد و بن موها می‌خارد و تا موی را نکنند خارش برطرف نمی‌شود.


دیدگاهتان را بنویسید