دیوان حافظ – کنون که بر کف گل جام باده صاف است

کنون که بر کف گل جام باده صاف است

کُنون که بر کفِ گُل جامِ بادهٔ صاف است
به صدهزار زبان بلبلش در اوصاف است

بخواه دفترِ اشعار و راهِ صحرا گیر
چه وقتِ مدرسه و بحثِ کشفِ کَشّاف است؟

فقیهِ مدرسه دی مست بود و فَتوی داد
که مِی حرام ولی بِه ز مالِ اوقاف است

به دُرد و صاف تو را حُکم نیست خوش دَرکَش
که هر چه ساقیِ ما کرد عینِ اَلطاف است

بِبُر ز خَلق و چو عَنقا قیاسِ کار بگیر
که صیتِ گوشه‌نشینان ز قاف تا قاف است

حدیثِ مُدّعیان و خیالِ همکاران
همان حکایتِ زَردوز و بوریاباف است

خموش حافظ و این نکته‌های چون زر سرخ
نگاه‌دار که قَلّابِ شهر، صرّاف است






  دیوان حافظ - ساقی ار باده از این دست به جام اندازد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

چو با حبیب نشینی و باده پیمایی
به یاد دار محبان بادپیما را
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

پروانه

(~.) (اِ.)
۱- نوشته‌ای رسمی که به دارنده آن اجازه کار معینی را می‌دهد مثل پروانه وکالت.
۲- جواز، اجازه نامه.
۳- حکم، فرمان پادشاهان.

پروانه

(~.) (اِ.)
۱- دلیل، رهبر.
۲- یکی از گوشه‌های همایون.

پروانه

(پَ نِ) (اِ.)
۱- نام عمومی هر یک از تیره پروانگان جزو رده حشرات که گونه و اقسام متعدد دارد.
۲- پروانک، جانوری درنده شبیه شغال که به دنبال شیر حرکت می‌کند و بازمانده شکار آن را می‌خورد. سیاه گوش و چاوشی ...

پروانچه

(پَ چِ)(اِمصغ.)
۱- پروانه، اجازه نامه.
۲- فرمان پادشاهان.
۳- برات، حواله.

پروانک

(پَ نَ) [ په. ] (اِ.) نک پروانه.

پروانگان

(پَ نِ) (اِ.) جِ پروانه ؛ راسته‌ای از تیره حشرات که دارای چهاربال نازک پوشیده از پولک‌های لطیف کوچکی است که غالباً رنگینند. پروانگان اقسام مختلف دارند که بعضی از آن‌ها دارای رنگ آمیزی بسیار زیبا و جالب می‌باشند.

پروتئین

(پُ رُ تِ) [ فر. ] (اِ.) نوعی ترکیب آلی پیچیده موجود در بافت‌های گیاهی و جانوری که برای رشد و ترمیم بافت‌ها لازم است.

پروتز

(پُ رُ تِ) [ فر. ] (اِ.) ~هر نوع وسیله مصنوعی جانشین برای جبران نقص عضو، حفظ زیبایی یا هر دو. مانند دندان، چشم یا پای مصنوعی.

پروتستان

(پُ تِ) [ فر. ] (اِ.) یکی از شعب سه گانه دین مسیح که پیروان آن به پاپ عقیده ندارند.

پروتوپلاست

(پُ رُ تُ پِ) [ فر. ] (اِ.) یاخته بدون دیواره، پیش یاخته (فره).

پروتوپلاسم

(~.) [ فر. ] (اِ.) ماده سیال و بی رنگ زنده سلول‌های گیاهی و جانوری که از دو جزو سیتوپلاسم و هسته تشکیل شده و سطح آن دارای نیروی کششی خاصی است که آن را از جاری شدن محفوظ می‌دارد ...

پروتکل

(پُ رُ تُ کُ) [ فر. ] (اِ.) صورت جلسه مذاکرات سیاسی برای عقد قراردادهای رسمی، مقاوله نامه.

پروراندن

(پَ وَ دَ) (مص م.)
۱- پرورش دادن.
۲- غذا دادن.
۳- کلام را آراستن.

پروراننده

(پَ وَ نَ دِ)(ص فا.)
۱- مربی.
۲- غذا دهنده.
۳- به وجود آورنده.

پرورانیدن

(پَ وَ دَ) (مص م.) نک پروراندن.

پرورانیده

(پَ وَ دِ) (ص مف.) پرورده، پرورش یافته.

پروردن

(پَ وَ دَ) [ په. ] (مص م.)
۱- پروراندن.
۲- در عسل یا شکر و مانند آن پختن.
۳- آموختن، تعلیم دادن.

پرورده

(پَ وَ دِ) (ص مف.)
۱- پرورش یافته.
۲- چیزی را در عسل یا شکر یا مانند آن پختن.

پروردگار

(پَ وَ دِ) (ص فا.)
۱- پرورش دهنده.
۲- پ ادشاه.
۳- یکی از نام‌های خداوند.

پرورش

(پَ وَ رِ) [ په. ] (اِمص.)
۱- آموزش، تعلیم.
۲- غذا، خورش.


دیدگاهتان را بنویسید