دیوان حافظ – کنون که بر کف گل جام باده صاف است

کنون که بر کف گل جام باده صاف است

کُنون که بر کفِ گُل جامِ بادهٔ صاف است
به صدهزار زبان بلبلش در اوصاف است

بخواه دفترِ اشعار و راهِ صحرا گیر
چه وقتِ مدرسه و بحثِ کشفِ کَشّاف است؟

فقیهِ مدرسه دی مست بود و فَتوی داد
که مِی حرام ولی بِه ز مالِ اوقاف است

به دُرد و صاف تو را حُکم نیست خوش دَرکَش
که هر چه ساقیِ ما کرد عینِ اَلطاف است

بِبُر ز خَلق و چو عَنقا قیاسِ کار بگیر
که صیتِ گوشه‌نشینان ز قاف تا قاف است

حدیثِ مُدّعیان و خیالِ همکاران
همان حکایتِ زَردوز و بوریاباف است

خموش حافظ و این نکته‌های چون زر سرخ
نگاه‌دار که قَلّابِ شهر، صرّاف است






  شاهنامه فردوسی - پيروزى فريدون بر ضحاك و دست يافتن بر گنجهاى آن
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

زلف خاتون ظفر شیفته پرچم توست
دیده فتح ابد عاشق جولان تو باد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

پرهیز کردن

(~. کَ دَ) (مص ل.)
۱- دوری کردن.
۲- پارسایی کردن.

پرهیزانه

(پَ نِ) (اِمر.) غذایی که پزشک برای بیمار روا می‌دارد.

پرهیزکار

(پَ) (ص فا.)
۱- پارسا، خویشتن دار.
۲- قانع.

پرهیزکاری

(~.) (حامص.) پارسایی، خویشتن داری.

پرهیزیدن

(پَ دَ) (مص ل.)
۱- دوری جُستن.
۲- حفظ کردن.
۳- پارسایی کردن.
۴- ترسیدن، بیم داشتن.

پرو

(پِ رُ) [ فر. ] (اِ.)
۱- آزمایش لباس از طرف خیاط بر تن مشتری.
۲- مدرک، مسند.

پروا

(پَ) (اِ.)
۱- بیم، هراس.
۲- تاب، توان.
۳- آهنگ، عزم.
۴- میل، رغبت.
۵- توجه، التفات.

پروا داشتن

(~. تَ) (مص ل.)
۱- باک داشتن.
۲- اعتناء، توجه.

پروار

(~.) (اِمر.)
۱- خانه تابستانی، خانه بادگیر.
۲- بالاخانه.
۳- آتشدان عودسوز.
۴- رف، طاقچه.
۵- تخته‌هایی که سقف خانه را بدان پوشند.
۶- قلعه، حومه ؛ پربار و پرباره و پربال و پرباله و فربال و فرباله و برواره و فرواره نیز گویند.

پروار

(پَ) [ په. ]
۱- (ص.) فربه، چاق.
۲- (اِمر.) جایی که گوسفند یا گاو را نگاهدارند تا فربه شوند.

پرواری

(~.) (ص نسب.) گوسفند یا گاو گوشتی و فربه.

پرواز

(پَ) (اِ.)
۱- پرش، پریدن.
۲- تخته‌های باریکی که روی سقف کنار هم می‌چینند و حصیر یا پوشال را روی آن می‌اندازند.

پروازه

(پَ زِ) (اِ.)
۱- توشه و طعامی که در سفر یا شکار همراه خود برند.
۲- آتشی که ایرانیان در شب عروسی پیش پای عروس و داماد بیفروزند.
۳- ریزه‌های زرورق یا هر چیز زر مانندی که در عروسی روی سر عروس و ...

پرواس

(پَ) (اِ.)
۱- پرواز.
۲- فراغ، نجات، خلاص.

پرواس

(~.) (اِ.) دستمالی، لمس.

پرواس

(~.) (اِ.) ترس، بیم.

پرواسیدن

(پَ دَ) (مص ل.)
۱- پرواز کردن.
۲- ساختن و پرداختن، فراغ یافتن.
۳- لمس کردن، دست مالیدن.

پرواسیده

(پَ دِ) (ص مف.) دستمالی شده، لمس شده.

پروان

(پَ) (اِ.) چرخ ابریشم ریسی.

پروانه

(~.) (اِ.) اسبابی به صورت چرخ پره دار چرخان یا پنکه مثل پروانه کشتی.


دیدگاهتان را بنویسید