دیوان حافظ – کنون که بر کف گل جام باده صاف است

کنون که بر کف گل جام باده صاف است

کُنون که بر کفِ گُل جامِ بادهٔ صاف است
به صدهزار زبان بلبلش در اوصاف است

بخواه دفترِ اشعار و راهِ صحرا گیر
چه وقتِ مدرسه و بحثِ کشفِ کَشّاف است؟

فقیهِ مدرسه دی مست بود و فَتوی داد
که مِی حرام ولی بِه ز مالِ اوقاف است

به دُرد و صاف تو را حُکم نیست خوش دَرکَش
که هر چه ساقیِ ما کرد عینِ اَلطاف است

بِبُر ز خَلق و چو عَنقا قیاسِ کار بگیر
که صیتِ گوشه‌نشینان ز قاف تا قاف است

حدیثِ مُدّعیان و خیالِ همکاران
همان حکایتِ زَردوز و بوریاباف است

خموش حافظ و این نکته‌های چون زر سرخ
نگاه‌دار که قَلّابِ شهر، صرّاف است






  شاهنامه فردوسی - پاسخ دادن فريدون پسران را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

رخ گر به خون شویم همی، آب از جگر جویم همی
در حال خود گویم همی، یادی بود کارم ترا
«انوری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

نبل

(نَ) [ ع. ] (اِ.) تیر.

نبل

(نُ) [ ع. ]
۱- (اِ.) نجابت، بزرگی.
۲- فضل.
۳- آگاهی.
۴- تیزی خاطر، ذکاء.
۵- (ص.) صاحب نجابت، نجیب.
۶- خداوند فضل.

نبهرج

(نَ بَ رَ) [ معر. ] نک. نبهره.

نبهره

(نَ بَ رَ) (اِ.)
۱- پول قلب.
۲- هرچیز قلب و ناسره.
۳- گدا، فقیر.
۴- پست و فرومایه.

نبوت

(نَ وَ) [ ع. نبوه ]
۱- (مص ل.) نفرت کردن، دوری کردن.
۲- (اِمص.) نفرت، اعراض.

نبوت

(نَ بُ وَّ) [ ع. نبوه ] (اِمص.) پیامبری، رسالت.

نبود

(نَ) (مص مر.) عدم، نیستی.

نبوع

(نُ) [ ع. ] (مص ل.) بیرون آمدن آب از چاه و چشمه.

نبوغ

(نُ) [ ع. ] (مص ل.) تیزهوش بودن، استعداد قوی داشتن. ، استعداد خُلاق استثنائی و بسیار نیرومند.

نبوی

(نَ بَ) [ ع. ] (ص نسب.) منسوب به نبی و پیغمبر.

نبک

(نَ) (اِ.) زهاب، جایی کنار چشمه یا رودخانه که آب باریکی از آن خارج می‌شود.

نبی

(نَ یّ) [ ع. ] (ص.) پیغامبر. ج. انبیاء، نبیون.

نبی

(نُ) (اِ.) قرآن مجید.

نبیذ

(نَ) [ معر. ] (اِ.) = نبید: شراب، شراب خرما یا کشمش. ج. انبذه.

نبیره

(نَ رِ) [ په. ] (اِ.) فرزند فرزند.

نبیسه

(نَ سَ یا س) (اِ.) = نواسه. نواسی. نپسه. نپس. نبسه: فرزندزاده، پسرزاده.

نبیل

(نَ) [ ع. ] (ص.)
۱- هوشیار و گرامی.
۲- نجیب، شریف.

نبینه

(نَ نَ یا نِ) (اِ.) (عا.) فرزند پنجم که پس از نبیره قرار دارد.

نبیه

(نَ) [ ع. ] (ص.) دانا و آگاه. ج. نبهاء.

نت

(نُ) [ فر. ] (اِ.) = نوت:
۱- یادداشت.
۲- الفبای مخصوص موسیقی: دو، ر، می‌، فا، سل، لا، سی.
۳- (عا.) اسکناس.


دیدگاهتان را بنویسید