دیوان حافظ – چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد

چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد

چو باد، عزمِ سرِ کویِ یار خواهم کرد
نفس به بویِ خوشش مُشکبار خواهم کرد

به هرزه بی می و معشوق عمر می‌گذرد
بِطالتم بس از امروز کار خواهم کرد

هر آبروی که اندوختم ز دانش و دین
نثارِ خاکِ رهِ آن نگار خواهم کرد

چو شمعِ صبحدمم شد ز مهر او روشن
که عمر در سر این کار و بار خواهم کرد

به یادِ چشم تو خود را خراب خواهم ساخت
بنایِ عهدِ قدیم استوار خواهم کرد

صبا کجاست؟ که این جانِ خون گرفته چو گُل
فدای نَکهَتِ گیسویِ یار خواهم کرد

نفاق و زَرق نبخشد صفایِ دل حافظ
طریقِ رندی و عشق اختیار خواهم کرد





  شاهنامه فردوسی - پادشاهى فريدون پانصد سال بود
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

تو مو می بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو او اشارت های ابرو
«وحشی بافقی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

انقلاع

(اِ قِ) [ ع. ] (مص ل.) برکنده شدن، از بیخ برکنده شدن.

انقیاد

( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص م.) رام شدن، مطیع شدن.
۲- (اِمص.) فرمانبرداری.
۳- فروتنی. ج. انقیادات.

انماء

( اِ ) [ ع. ] (مص م.)
۱- فاش کردن سخن به طرز سخن چینی.
۲- نمو دادن.

انموذج

(اُ ذَ) [ ع. ] (اِ.) نمونه، نمودار.

انهاء

( اِ ) [ ع. ] (مص م.)
۱- آگاه کردن.
۲- رسانیدن خبر.

انهاب

( اِ ) [ ع. ] (مص م.) به غارت دادن، به تاراج دادن.

انهاج

( اِ ) [ ع. ] (مص ل.) راه پیدا کردن، پیدا و گشاده شدن راه.

انهار

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ نهر؛ جوی‌ها.

انهاض

(اِ) [ ع. ] (مص م.) تحریک کردن، برانگیختن.

انهباط

(اِ هِ) [ ع. ] (مص ل.) فرود آمدن، هبوط کردن.

انهتاک

(اِ هِ) [ ع. ] (مص ل.) دریده شدن.

انهدام

(اِ هِ) [ ع. ] (مص ل.) ویران شدن، فرو ریختن.

انهزام

(اِ هِ) [ ع. ] (مص ل.) شکست یافتن، هزیمت یافتن.

انهضام

(اِ هِ) [ ع. ] (مص ل.) هضم شدن.

انهمار

(اِ هِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- ریخته شدن آب یا باران.
۲- ویران شدن، فرو ریختن.

انهماک

(اِ هِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- کوشیدن در کاری.
۲- ستیزه کردن.
۳- سرگرم بودن به کاری.

انواء

(اَ) [ ع. ] (اِ.) جِ. نوء، سقوط ستاره یکی از منازل بیست و هشت گانه و طلوع رقیب آن از مشرق. تازیان می‌پنداشتند که هرگاه ستاره‌ای از منزلی ساقط شود و ستاره دیگر در مقابل آن طلوع کند، ناچار ...

انوار

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ نور؛ روشنایی‌ها.

انوار

(~.) [ ع. ] (اِ.) جِ نَور؛ شکوفه‌ها.

انواع

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ نوع ؛ جنس‌ها، اقسام.


دیدگاهتان را بنویسید