دیوان حافظ – مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد

مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد

مطربِ عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقشِ هر نغمه که زد راه به جایی دارد

عالَم از نالهٔ عُشّاق مبادا خالی
که خوش‌آهنگ و فرح‌بخش هوایی دارد

پیر دُردی‌کَش ما گرچه ندارد زر و زور
خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد

محترم دار دلم کاین مگسِ قندپَرست
تا هواخواهِ تو شد فَرِّ هُمایی دارد

از عدالت نَبُوَد دور گَرَش پُرسد حال
پادشاهی که به همسایه گدایی دارد

اشکِ خونین بنمودم به طبیبان گفتند
دردِ عشق است و جگرسوز دوایی دارد

ستم از غمزه میاموز که در مذهبِ عشق
هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد

نغز گفت آن بتِ ترسابچهٔ باده‌پرست
شادیِ رویِ کسی خور که صفایی دارد

خسروا حافظ درگاه‌نشین فاتحه خواند
وز زبان تو تمنای دعایی دارد








  شاهنامه فردوسی - فرستادن فريدون منوچهر را به جنگ تور و سلم
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ای پادشاه صورت و معنی که مثل تو
نادیده هیچ دیده و نشنیده هیچ گوش
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

استفراغ

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)۱ - فراغت طلبیدن.
۲- قی کردن.

استفسار

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.)تفسیر خواستن.
۲- پرسیدن.
۳- (اِ مص.) پرسش.
۴- جستجو، تفحص.

استفعال

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- طلب فعل کردن.
۲- نام یکی از باب‌های ده گانه ثلاثی مزید در صرف زبان عربی که با افزودن «اِست.» در آغاز فعل مجرد ساخته می‌شود و معنی آن درخواست چیزی کردن و خواستار ...

استفهام

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) طلب فهم کردن.
۲- پرسیدن.
۳- (اِمص.) پرسش.

استقاء

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- آب از چاه برکشیدن، آب کشیدن.
۲- آب خواستن، طلب آب.
۳- نوشاندن آب و شراب.

استقالت

(اِ تِ لَ) [ ع. استقاله ] (مص م.)
۱- فسخ بیع را خواستار شدن، پایان گرفتن معامله را خواستن.
۲- خواستار عفو و بخشایش شدن.

استقامت

(اِ تِ مَ) [ ع. استقامه ]
۱- (مص ل.) ایستادگی کردن، مقاومت کردن.
۲- (اِمص.) پایداری.
۳- راست ایستادن.

استقباح

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) زشت شمردن، قبیح داشتن.

استقبال

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) به پیشواز کسی رفتن.
۲- (اِمص.) پیشواز، پذیره.
۳- (ص.) آینده.
۴- روبروی هم قرار گرفتن دو ستاره.
۵- اینکه شاعری شعر در وزن و قافیه شعر شاعرِ دیگری بگوید.

استقبال کردن

(~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م.)
۱- پیشواز رفتن.
۲- پذیرفتن، پذیرش.

استقراء

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) جستجو کردن، تحقیق کردن.
۲- (اِمص.) در منطق ؛ پی بُردن به کل از جزء.

استقرار

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)۱ - برقرار کردن، پابرجا شدن.
۲- قرار یافتن.

استقراض

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) وام خواستن، قرض گرفتن.
۲- (اِمص.) وام خواهی.

استقص

(اُ تُ قُ) [ معر. ] (اِ.) نک استقصات.

استقصاء

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) کوشش تمام کردن.
۲- (اِمص.) پی جویی، تفحص.

استقصات

(اُ تُ قُ صّ) [ معر. ] (اِ.) جِ اُستُقُص یا اسطقس. این کلمه در اصل یونانی است و به معنی ماده و اصل هر چیزی. (عناصر چهارگانه).

استقصاد

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) میانه روی خواستن.

استقضاء

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م) قضاوت خواستن، تقاضای حق خود را کردن.

استقلال

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- خودمختار بودن.
۲- اداره کشور با اختیار و آزادی بدون مداخله کشورهای بیگانه.

استلات

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- غذای اطراف کاسه را با انگشت پاک کردن و خوردن.
۲- کنایه از: خوردن تا ته ظرف.


دیدگاهتان را بنویسید