دیوان حافظ – مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت

مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت

مدامم مست می‌دارد نسیمِ جَعدِ گیسویت
خرابم می‌کند هر دَم، فریبِ چشمِ جادویت

پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمعِ دیده افروزیم در محرابِ ابرویت

سوادِ لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخه‌ای باشد ز لوحِ خالِ هندویت

تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی بُرقِع از رویت

و گر رسمِ فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت

من و بادِ صبا مِسکین دو سرگردانِ بی‌حاصل
من از افسونِ چشمت مست و او از بویِ گیسویت

زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی
نیاید هیچ در چشمش به جز خاکِ سرِ کویت




  شاهنامه فردوسی - بخش كردن فريدون جهان را بر پسران
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

قفس تنگ فلک، جای پرافشانی نیست
یوسفی نیست در این مصر که زندانی نیست
«صائب تبربزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

مکب

(مُ کِ) [ ع. ]
۱- (اِفا.) بر رو درافتاده، سرنگون شده.
۲- (ص.) سرنگون، واژگون.
۳- آن که سر خود را به زیر اندازد و به زمین نگاه کند.

مکبر

(مُ کَ بِّ) [ ع. ] (اِفا.) تکبیرگوینده در نماز جماعت.

مکتب

(مَ تَ) [ ع. ]
۱- (اِ.) جای درس خواندن.
۲- مدرسه.
۳- نظریه فلسفی، هنری، ادبی. ج. مکاتب.

مکتب خانه

(~. نِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) مدرسه، مدرسه‌ای که در قدیم در آن خواندن و نوشتن و قرآن و اصول دین را آموزش می‌دادند.

مکتتم

(مُ تَ تَ) [ ع. ] (اِمف.) پنهان داشته، مخفی داشته.

مکتتم

(مُ تَ تِ) [ ع. ] (اِفا.) پنهان دارنده.

مکتحل

(مُ تَ حِ) [ ع. ] (اِفا.)
۱- سرمه به چشم کشیده.
۲- کسی که در سختی افتاده باشد.

مکتسب

(مُ تَ س) [ ع. ] (اِ مف.) کسب شده، به دست آمده.

مکتسی

(مُ تَ) [ ع. ] (اِفا.) پوشاننده، جامه پوشنده.

مکتشف

(مُ تَ ش) [ ع. ] (اِفا.) کشف کننده.

مکتفی

(مُ تَ) [ ع. ] (اِفا.) اکتفا کننده.

مکتم

(مُ کَ تَّ) [ ع. ] (اِمف.) پوشنده، پنهان، مستور.

مکتنف

(مُ تَ نِ) [ ع. ] (اِفا.)
۱- احاطه کننده، فراگیرنده.
۲- پناه جوینده.

مکتوب

(مَ) [ ع. ] (اِمف.)
۱- نوشته شده.
۲- نامه، مراسله. ج. مکاتیب.

مکتوم

(مَ) [ ع. ] (اِمف.) پوشیده و پنهان.

مکث

(مَ) [ ع. ] (مص ل.) درنگ کردن.

مکثار

(مِ) [ ع. ] (ص.) مرد پرگو، بسیار سخن.

مکثر

(مُ ثِ) [ ع. ] (اِفا.)
۱- بسیارآورنده.
۲- آن که بسیار نویسد.
۳- توانگر، مال دار.

مکحل

(مِ حَ) [ ع. ] (اِ.) میل باریکی که با آن سرمه در چشم می‌کشند. ج. مکاحل.

مکحله

(مُ حُ لِ) [ ع. مکحله ] (اِ.) سرمه دان.


دیدگاهتان را بنویسید