دیوان حافظ – مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت

مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت

مدامم مست می‌دارد نسیمِ جَعدِ گیسویت
خرابم می‌کند هر دَم، فریبِ چشمِ جادویت

پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمعِ دیده افروزیم در محرابِ ابرویت

سوادِ لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخه‌ای باشد ز لوحِ خالِ هندویت

تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی بُرقِع از رویت

و گر رسمِ فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت

من و بادِ صبا مِسکین دو سرگردانِ بی‌حاصل
من از افسونِ چشمت مست و او از بویِ گیسویت

زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی
نیاید هیچ در چشمش به جز خاکِ سرِ کویت




  دیوان حافظ -  ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

اگر چه در طلبت همعنان باد شمالم
به گرد سرو خرامان قامتت نرسیدم
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

مژمژ

(مِ مِ) (اِ.) خرمگس.

مژو

(مَ) (اِ.) مرجمک، عدس.

مژک

(مُ ژَ) (اِ.) زواید سیتوپلاسمی که تعداد بسیاری از جانوران یک سلولی حول بدن خود دارند و به وسیله حرکت این مژک‌ها جابه جا می‌شوند و یا طعمه خود را صید می‌کنند.

مژگان

(مُ) (اِ.) جِ مژه ؛ موهای پلک چشم.

مک

(مَ) (اِ.) یک بار مکیدن.

مک

(مُ) (ق.) (عا.) درست، تمام، کامل.

مک کارتیسم

(مَ) [ انگ. ] (اِ.) مکتب سیاسی ایجاد شده به وسیله جوزف مک کارتی (۱۹۰۸ - ۱۹۵۷) سناتور آمریکایی، براساس برچسب زدن به مخالفان سیاسی، به ویژه روشنفکران جهت بی اعتبار کردن آنان در نزد توده مردم به بهانه پیشگیری ...

مکابره

(مُ بَ رَ یا بِ رِ) [ ع. مکابره ] (مص ل.) ستیزه، منازعه.

مکاتب

(مَ تِ) [ ع. ] (اِ.) جِ مکتب.

مکاتبه

(مُ تَ بَ یا تِ بِ) [ ع. مکاتبه ]
۱- (مص ل.) به یکدیگر نامه نوشتن.
۲- (اِمص.) نامه نگاری. ج. مکاتبات.

مکاتمت

(مُ تَ مِ یا مَ) [ ع. مکاتمه ] (مص م.)
۱- نیک پوشانیدن.
۲- سر خود را از کسی پنهان داشتن.

مکاتیب

(مَ) [ ع. ] (اِ.) جِ مکتوب.

مکاثرت

(مُ ثَ رَ) [ ع. مکاثره ] (مص ل.)
۱- فزونی جُستن.
۲- بر یکدیگر پیشی گرفتن.
۳- با هم نبرد کردن.

مکار

(مَ کّ) [ ع. ] (ص.) پر مکر، پرحیله.

مکارم

(مَ رِ) [ ع. ] (اِ.) جِ مکرمت.

مکاره

(مَ کّ رِ) [ ع. مکاره ]
۱- (ص.) بسیار مکرکننده، حیله گر.
۲- (اِ.) بازاری که هر سال یک بار به مدت چند روز در محلی برگزار می‌شود و از شهرها و کشورهای مختلف در آن شرکت می‌جویند.

مکاره

(مَ رِ) [ ع. ] (اِ.) جِ مکرهه.

مکاری

(مُ) [ ع. ] (اِ فا.) کرایه دهنده، کسی که چهارپایان را کرایه می‌دهد.

مکاس

(مَ کّ) [ ع. ] (ص.)
۱- باج گیر.
۲- کسی که حقوق گمرکی گیرد.

مکاس

(مِ) [ ع. ] (مص ل.) چانه زدن در معامله، تشویق به معامله.


دیدگاهتان را بنویسید