دیوان حافظ – صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

صبا به لُطف بگو آن غزالِ رَعنا را
که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را

شِکرفُروش که عمرَش دراز باد چرا
تَفَقُّدی نکُند طوطیِ شِکرخا را؟

غرورِ حُسنت اجازَت مَگَر نداد اِی گُل
که پُرسِشی نکُنی عَندَلیب شیدا را؟

به خُلق و لطف توان کرد صیدِ اهلِ نظر
به بند و دام نگیرند مرغِ دانا را

ندانم از چه سبب رنگِ آشنایی نیست
سَهی‌قَدانِ سیَه‌‌چشمِ ماه‌سیما را

چو با حبیب نِشینی و باده پِیمایی
به یاد دار مُحِبّانِ بادپیما را

جُز این قَدَر نَتوان گفت در جَمالِ تو عیب
که وضع مِهر و وفا نیست رویِ زیبا را

در آسمان نه عجب گَر به گفتهٔ حافظ
سُرودِ زُهره به رقص آورد مسیحا را

  دیوان حافظ - تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

لب فروبسته ام از ناله و فریاد ولی
دل ماتمزده در سینه من نوحه گر است
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

امراض

(اَ) (اِ.) جِ مَرَض ؛ بیماری‌ها.

امرد

(اَ رَ) [ ع. ] (ص.)
۱- بی ریش، پسر.۲ - پسر بدکار، مفعول.

امرداد

(اَ مُ یا مِ)
۱- (اِ.)مرداد.
۲- (ص.) بی - مرگی، نام یکی از هفت امشاسپندان، نماد جاویدانی اهورامزدا. نام هفتمین روز از هر ماه شمسی و نیز نام ماه پنجم از هر سال خورشیدی.

امرود

( اَ ) (اِ.) = امروت: گلابی.

امروز

( اِ ) (ق مر.) روزی که در آن هستیم، همین روز، این روز. ؛~ و فردا کردن تعلل کردن، به دفع الوقت گذراندن.

امروزه

(اِ زِ) (ق مر.) این زمان، این عهد، همین عصر.

امزجه

(اَ زِ جِ) [ ع. امزجه ] (اِ.)جِ مزاج ؛ طبیعت‌ها، سرشت‌ها.

امس

(اَ) [ ع. ] (ق.) دیروز.

امساء

(اِ) [ ع. ] (مص ل.) شبانگاه کردن، در شبانگاه شدن.

امسال

( اِ ) (ق مر.) سالی که در آن هستیم، همین سال.

امساک

( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) نگاه داشتن.
۲- نخوردن غذا.
۳- (اِمص.) خودداری.
۴- بخل، خست.

امشاسپند

(اَ مِ پَ) (اِ.) = امشاسفند: هر یک از هفت فرشته آیین زردشتی: بهمن، اردیبهشت، شهریور، اسپندارمذ، خرداد، امرداد که در رأس آن‌ها اهورمزدا قرار دارد.

امشب

(اِ شَ) (ق مر.) شبی که در آن هستیم.

امشی

(اِ) [ انگ. ] (اِ.) محلول حشره کش.

امصار

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ مصر؛ شهرها.

امضاء

( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص م.) گذرانیدن.
۲- جایز ش مردن.
۳- (اِ.) نام خود را در زیر نوشته‌ای نوشتن ؛ دستینه.

امطار

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ مطر؛ باران‌ها.

امطار

( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) باران آمدن.
۲- (مص م.) بارانیدن.

امعاء

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ معی ؛ روده‌ها.

امعان

( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص م.) دقت کردن.
۲- غور کردن.
۳- (اِمص.) دوراندیشی، دقت.


دیدگاهتان را بنویسید