دیوان حافظ – صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

صبا به لُطف بگو آن غزالِ رَعنا را
که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را

شِکرفُروش که عمرَش دراز باد چرا
تَفَقُّدی نکُند طوطیِ شِکرخا را؟

غرورِ حُسنت اجازَت مَگَر نداد اِی گُل
که پُرسِشی نکُنی عَندَلیب شیدا را؟

به خُلق و لطف توان کرد صیدِ اهلِ نظر
به بند و دام نگیرند مرغِ دانا را

ندانم از چه سبب رنگِ آشنایی نیست
سَهی‌قَدانِ سیَه‌‌چشمِ ماه‌سیما را

چو با حبیب نِشینی و باده پِیمایی
به یاد دار مُحِبّانِ بادپیما را

جُز این قَدَر نَتوان گفت در جَمالِ تو عیب
که وضع مِهر و وفا نیست رویِ زیبا را

در آسمان نه عجب گَر به گفتهٔ حافظ
سُرودِ زُهره به رقص آورد مسیحا را

  دیوان حافظ - روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

سواد نامه موی سیاه چون طی شد
بیاض کم نشود گر صد انتخاب رود
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

امامت

(اِ مَ) [ ع. امامه ] (مص ل.)
۱- پیشوایی کردن.
۲- پیشنمازی.

امان

( اَ ) [ ع. ]
۱- (اِمص.) بی ترسی، ایمنی.
۲- (اِ.) زنهار، پناه.

امان دادن

(اَ. دَ) [ ع - فا. ] (مص م.) مهلت دادن، فرصت دادن.

امانت

(اَ نَ) [ ع. امانه ]
۱- (مص ل.) امین بودن.
۲- (اِمص.) راستی، درستکاری.
۳- استواری.
۴- سپرده، ودیعه.

امانت گزار

(~. گُ) [ ع - فا. ] (ص.) امین، کسی که شرط امانت داری را به جا می‌آورد.

امانتی

(~.) [ ع - فا. ] (ص نسب.) مال یا چیزی که به عنوان امانت به کسی سپارند، ودیعه.

امانی

(~.) [ ع. ] (اِ.) جِ امنیه ؛ آرزوها.

امانی

( اَ ) [ ع. ] (ص نسب.) امانتی.

اماکن

(اَ کِ) [ ع. ] جِ امکنه. جج. مکان ؛ جاها، جای‌ها، سرزمین‌ها. ؛~ متبرکه زیارتگاه‌ها و بناهای مقدس، قبور ائمه.

امت

(اُ مّ) [ ع. امه ] (اِ.)
۱- پیروان.
۲- گروه. ج. امم.

امتثال

(اَ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) فرمان بردن.
۲- (اِمص.) فرمانبرداری.

امتحان

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) آزمودن.
۲- (اِمص.) آزمایش، تجربه. ج. امتحانات.

امتداد

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) کشیده شدن،
۲- (اِمص.) کشش، درازی.
۳- طول.

امتزاج

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) آمیخته شدن.
۲- (اِمص.) آمیختگی، آمیزش.

امتساک

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- چنگ زدن.
۲- نگاه داشتن.

امتصاص

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) مکیدن، مکیدن شیره چیزی را.

امتعه

(اَ تَ عَ) [ ع. امتعه ] (اِ.) جِ متاع ؛ کالاها.

امتلاء

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) پر شدن.
۲- (اِمص.) پری.

امتناع

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) پرهیز کردن، سر باز زدن.
۲- (اِمص.) خودداری.

امتنان

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- سپاس داشتن.
۲- منت نهادن.
۳- نعمت دادن.


دیدگاهتان را بنویسید