دیوان حافظ – زاهد خلوت‌نشین دوش به میخانه شد

زاهد خلوت‌نشین دوش به میخانه شد

زاهدِ خلوت‌نشین، دوش به مِیخانه شد
از سرِ پیمان بِرَفت، با سرِ پیمانه شد

صوفیِ مجلس که دی، جام و قدح می‌شکست
باز به یک جرعه می، عاقل و فرزانه شد

شاهدِ عهدِ شباب، آمده بودش به خواب
باز به پیرانه سر، عاشق و دیوانه شد

مُغْبَچه‌ای می‌گذشت، راه‌زنِ دین و دل
در پِیِ آن آشنا، از همه بیگانه شد

آتشِ رخسارِ گُل، خرمنِ بلبل بسوخت
چهرهٔ خندانِ شمع، آفتِ پروانه شد

گریهٔ شام و سحر، شُکر که ضایع نگشت
قطرهٔ بارانِ ما، گوهرِ یک‌دانه شد

نرگسِ ساقی بِخوانْد، آیتِ افسون‌گری
حلقهٔ اورادِ ما، مجلسِ افسانه شد

منزلِ حافظ کنون، بارگهِ پادشاست
دل بَرِ دل‌دار رفت، جان بَرِ جانانه شد



  شاهنامه فردوسی - آمدن سام به نزد منوچهر
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

رخم چو لاله ز خوناب دیده رنگین است
نشان قافله سالار عاشقان این است
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

میکروفون

(رُ فُ) [ فر. ] (اِ.) = میکرفن: بلندگو، ابزاری که ارتعاشات صوتی را به امواج الکتریکی تبدیل می‌کند و برای انتقال یا تقویت صدا به کار می‌رود، صدابر (فره).

میکروفیلم

(رُ) [ فر. ] (اِمر.) فیلمی بسیار کوچک که از سند یا رساله و کتابی بردارند و از این جهت صرفه جویی در مکان و مخارج شود، ریز فیلم (فره).

میکرون

(رُ) [ فر. ] (اِ.) واحد طول برابر یک میلیونم متر.

میکروگرافی

(رُ گِ) [ فر. ] (اِ.) علم مطالعه ذرات به یاری میکروسکوپ.

میکس

[ فر. ] (اِمص.) ادغام کردن چند منبع تصویری یا صوتی یا هر دو بر روی یک نوار.

میکسر

(س)
۱- (ص فا.) آن که میکس می‌کند، میکس کننده.
۲- (اِ.) وسیله‌ای برای هم زدن و مخلوط کردن مواد غذایی، همزن (فره).
۳- دستگاهی با محفظه‌ای خمره‌ای شکلِ گردان برای ساختن بتون.

میگ

(مَ) [ په. ] (اِ.) ملخ.

میگرن

(رِ) [ فر. ] (اِ.) سردردی که با تهوع، استفراغ و اختلال‌های عصبی همراه است.

میگسار

(مِ گُ) (ص فا.) شراب خور.

میگو

(مَ یا مِ) (اِ.) نوعی خرچنگ دریایی.

میگون

(مِ) (ص.) سرخ رنگ.

ن

(حر.) بیست و نهمین حرف از الفبای فارسی که در حساب ابجد برابر با عدد ۵۰ می‌باشد.

نئون

(نِ ئُ) [ فر. ] (اِ.) یکی از عناصری که گازی شکل است و به مقدار بسیار کم در ترکیب هوا موجود است و در تهیه چراغ‌های نئون مورد استفاده قرار می‌گیرد.

نئوپان

(نِ ئُ) [ فر. ] (اِ.) تخته مصنوعی که از خاک اره فشرده و ضایعات چوب ساخته می‌شود.

نا

(اِ.) ناو، کشتی، ناخدا.

نا

(اِ.) (عا.) تاب و توان، طاقت.

نا

(اِ.) (عا.) = ناه:بویِ نم، بویی که از اجناس نم گرفته به مشام می‌رسد.

نا

(پش.)
۱- بر سر اسم درآید و آن را منفی سازد. (به معنی بی): نا امن، ناچیز. ۲- غالباً بر سر صفت در آید: نادرست.

ناآهار

(ص.) آن که چیزی نخورده.

نائبات

(ئِ) [ ع. ] (اِ.) ج نائبه ؛ پیش آمدها، بلایا، حادثه‌ها.


دیدگاهتان را بنویسید