دیوان حافظ – رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد

رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد

رو بر رَهَش نهادم و بر من گذر نکرد
صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد

سیلِ سرشک ما ز دلش کین به در نَبُرد
در سنگِ خاره قطرهٔ باران اثر نکرد

یا رب تو آن جوانِ دلاور نگاه‌دار
کز تیرِ آهِ گوشه‌نشینان حذر نکرد

ماهی و مرغْ دوش ز افغانِ من نَخُفت
وان شوخْ‌دیده بین که سر از خواب برنکرد

می‌خواستم که میرَمَش اندر قدم چو شمع
او خود گذر به ما چو نسیمِ سحر نکرد

جانا کدام سنگدلِ بی‌کفایت است
کاو پیشِ زخمِ تیغِ تو جان را سپر نکرد؟

کِلکِ زبان‌بریدهٔ حافظ در انجمن
با کس نگفت رازِ تو تا تَرکِ سر نکرد




  دیوان حافظ - ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

آنچه از دریا به دریا می رود
از همان جا کامد، آنجا می رود
«مولوی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کتل

(کُ تَ) (اِ.) = کوتل:
۱- اسب یدک، اسب جنیبت.
۲- تل و پشته بلند خاک.

کتلت

(کُ لِ) [ فر. ] (اِ.) خوراکی که با گوشت چرخ کرده و سیب زمینی و تخم مرغ درست می‌کنند.

کتم

(کَ) [ ع. ]
۱- (مص م.) پنهان کردن، پوشاندن.
۲- (اِمص.) پوشیدگی، اختفا.
۳- (اِ.) وسمه.
۴- شمشاد.

کتمان

(کِ) [ ع. ] (مص م.) پنهان داشتن، پنهان کردن.

کتنبر

(کَ تَ بَ) (ص.) پرخور، تنبل.

کتنبل

(کَ تَ بَ) (ص.) نک کتنبر.

کته

(کَ تِ) (اِ.)
۱- دمپخت، برنج دمی.
۲- صندوقخانه، پستو.

کتو

(کَ تَ) (اِ.) مرغ سنگ خواره.

کتو

(کُ) (اِ.) غوزه پنبه.

کتک

(کُ تَ) (اِ.)
۱- عصا و چوبدستی.
۲- (مص م.) زدن، ضربه زدن. ؛ ~خور سفتی بودن از کتک خوردن پروا نداشتن.

کتک زدن

(~. زَ دَ) (مص م.) تنبیه بدنی کردن.

کتکار

(کَ) (ص.)
۱- کسی که کت سازد.
۲- درودگر، نجار.

کتیبه

(کَ بِ) [ ع. کتیبه ] (اِ.)
۱- دسته‌ای از لشگر.
۲- سنگ نبشته. ج. کتایب.

کتیر

(کَ تِ) (اِ.) شوره زار.

کتیرا

(کَ) [ سر. ] (اِ.) صمغی است در مغز ساقه گون که چون در آخر بهار آن را ببرند با فشار از ساقه بیرون می‌آید. این ماده بیشتر در نساجی و پارچه بافی و کاغذسازی و ساختن چسب به کار ...

کتیم

(کَ) (اِ.) مشک یا خیکی که آب از آن تراوش کند.

کثافت

(کَ یا کِ فَ) [ ع. کثافه ] (مص ل.) پلیدی، آلودگی.

کثرت

(کِ رَ) [ ع. کثره ] (مص ل.) بسیاری، فراوانی.

کثیر

(کَ) [ ع. ] (ص.) فراوان، بسیار.

کثیرالانتشار

(~ُ لú اِ تِ) [ ع. ] (ص.) دارای انتشار زیاد از لحاظ وسعت، دامنه یا تعداد.


دیدگاهتان را بنویسید