دیوان حافظ – روز وصل دوستداران یاد باد

روز وصل دوستداران یاد باد

روز وصلِ دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران، یاد باد

کامم از تلخیِ غم چون زهر گشت
بانگِ نوشِ شادخواران یاد باد

گر چه یاران فارِغَند از یادِ من
از من ایشان را هزاران یاد باد

مبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حق‌گزاران یاد باد

گر چه صد رود است در چشمم مُدام
زنده رودِ باغ‌ِ کاران یاد باد

رازِ حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد





  دیوان حافظ - کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

زین جور بر جانم کنون، دست از جفا شستی به خون
جانا چه خواهد شد فزون، آخر ز آزارم ترا
«انوری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

گنگ

(گَ) (ص.) خمیده، کج، کوژ (مادرزاد و غیره).

گنگ

(~.) (اِ.) لوله سفالی که برای عبور آب در زیر زمین کار می‌گذاشتند.

گنگ

(گُ) [ په. ] (ص.) لال، بی زبان.

گنگ

(~.) (ص.) نیکو، خوب، زیبا.

گنگ شدن

(گُ. شُ دَ) (مص ل.) لال شدن.

گنگار

(گُ) (اِ.) ماری که تازه پوست افکنده باشد.

گنگل

(گَ گَ) (اِ.) شوخی، مزاح، مسخرگی.

گنگلاج

(گُ گُ) (ص.) کسی که زبانش هنگام حرف زدن می‌گیرد.

گنگی

(گُ) (حامص.) لکنت و گرفتگی زبان.

گه

(گَ) (اِ.)
۱- وقت، زمان، هنگام.
۲- بوته زرگران.

گه

(گُ) [ په. ] (اِ.) مدفوع آدمی.

گهبد

(~.)
۱- خزانه دار.
۲- نقاد، صراف، صیرفی.
۳- مأمور خراج، جهبذ.
۴- دانشمند بزرگ.

گهبد

(گَ بَ یا بُ) (ص مر.) خداوند رتبه و مقام، صاحب مسند.

گهر

(گُ هَ) (اِ.) نک گوهر.

گهری

(~.) (ص نسب.) ذاتی، سرشتی.

گهنبار

(گَ هَ) (اِمر.) گاهنبار.

گهواره

(گَ رِ) (اِمر.) نک گاهواره.

گو

(~.) (ص.) دلیر، پهلوان.

گو

(گَ یا گُ) (اِ.) زمین پست، مغاک، گودال.

گو

(گُ) (اِ.)
۱- هرچیز گرد و گلوله مانند.
۲- گوی که آن را با چوگان بزنند.


دیدگاهتان را بنویسید