دیوان حافظ – دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد

دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد

دوستان دخترِ رَز توبه ز مستوری کرد
شد سویِ محتسب و کار به دستوری کرد

آمد از پرده به مجلس عَرَقَش پاک کنید
تا نگویند حریفان که چرا دوری کرد

مژدگانی بده ای دل که دگر مطربِ عشق
راهِ مستانه زد و چارهٔ مخموری کرد

نه به هفت آب، که رنگش به صد آتش نرود
آن چه با خرقهٔ زاهد، مِی انگوری کرد

غنچهٔ گُلبُنِ وصلم ز نسیمش بِشِکُفت
مرغ خوشخوان طرب از برگِ گلِ سوری کرد

حافظ افتادگی از دست مده زان که حسود
عِرض و مال و دل و دین در سرِ مغروری کرد




  دیوان حافظ - عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه‌سرشت
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ما می به بانگ چنگ نه امروز می‌کشیم
بس دور شد که گنبد چرخ این صدا شنید
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

بیضه آوردن

(~. وَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل.) بچه از تخم درآوردن.

بیضوی

(بِ یا بَ ضَ) [ ع. ] (ص نسب.) منسوب به بیضه.
۱- به شکل تخم مرغ.
۲- یکی از اشکال هندسی.

بیضی

(بِ) [ ع. ] (اِمر.) یکی از اشکال هندسی که کشیده تر از دایره بوده و دارای دو کانون می‌باشد.

بیطار

(بِ) [ معر. ] (ص.) دامپزشک. ج. بیاطره.

بیطره

(بَ یا بِ طَ رَ یا رِ) [ ع. ] (اِ.) دام پزشکی.

بیع

(بِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- فروختن.
۲- خریدن.

بیعانه

(بِ نِ) (اِمر.) پول پیش، پولی که خریدار پیش از خرید به فروشنده می‌دهد.

بیعت

(بِ عَ) [ ع. بیعه ]
۱- (مص ل.) پیمان بستن.
۲- (اِ.) عهد، پیمان.
۳- (اِ.) معبد یهود و نصاری ؛ ج. بیعات.

بیعت شکستن

(~. شِ کَ تَ) [ ع - فا. ] (مص م.) پیمان شکستن، بر هم زدن قرارداد.

بیعت گرفتن

(~. گِ رِ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل.) عهد و پیمان از کسی گرفتن.

بیغار

(بِ) (اِ.) سرزنش، طعنه.

بیغاره

(بِ رِ) نک بیغار.

بیغال

(اِ.) نیزه، رمح.

بیغوش

(بِ) (اِ.) بایغوش.

بیغوله

(بِ لِ) (اِ.)
۱- کُنج، گوشه.
۲- ویرانه.

بیفتک

(تِ) [ فر. ] (اِ.) قطعه‌ای نازک از گوشت گاو که آن را سرخ کنند.

بیل

(اِ.) ابزاری دارای دسته بلند و صفحه‌ای پهن و قاشق مانند که برای جا به جا کردن خاک و گل به کار می‌رود.

بیل مز

(مَ) [ تر. ] (اِ.) ابله، زبان نفهم.

بیلاخ

(اِصت.) (عا.) = بیلَخ: به طعنه به کسی گویند که دست به کار نسنجیده‌ای زده و شکست خورده‌است. (معمولاً همراه با بالا بردن انگشت شست).

بیلان

[ فر. ] (اِ.) صورت ریز دارایی و بدهی شرکت‌ها و مؤسسات که معمولاً در آخر سال مالی تهیه شود، ترازنامه (فره).


دیدگاهتان را بنویسید