دیوان حافظ – دل از من برد و روی از من نهان کرد

دل از من برد و روی از من نهان کرد

دل از من بُرد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد

شب تنهاییَم در قصدِ جان بود
خیالش لطف‌هایِ بی‌کران کرد

چرا چون لاله خونین دل نباشم؟
که با ما نرگسِ او سر گران کرد

که را گویم که با این دردِ جان‌سوز؟
طبیبم قصدِ جانِ ناتوان کرد

بدان سان سوخت چون شمعم که بر من
صُراحی گریه و بَربَط فغان کرد

صبا گر چاره داری وقت، وقت است
که دردِ اشتیاقم قصدِ جان کرد

میان مهربانان کی توان گفت؟
که یارِ ما چُنین گفت و چُنان کرد

عدو با جانِ حافظ آن نکردی
که تیرِ چشمِ آن ابروکمان کرد





  شاهنامه فردوسی - راى زدن سام با موبدان بر كار زال
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

چندان چو صبا بر تو گمارم دم همت
کز غنچه چو گل خرم و خندان به درآیی
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

انتساق

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) تنظیم شدن، مرتب شدن.
۲- (مص م.) نظم دادن.

انتسال

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) دارای نسل شدن، فرزنددار شدن.

انتشار

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) پراکنده شدن، شیوع یافتن.
۲- (اِمص.) پراکندگی.
۳- شیوع.

انتشارات

(~.) (اِ.)
۱- مجموعه آن چه به وسیله یک موسسه یا نهادی چاپ و منتشر می‌شود.
۲- مجموعه‌ای که در زمینه امور چاپ و نشر فعالیت می‌کند، ناشر.
۳- مؤسسه یا محل نشر و فروش کتاب. جِ انتشار.

انتصاب

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- گماشتن، نصب کردن.
۲- برپا ساختن.
۳- چیزی را جایی قرار دادن.

انتصاح

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) اندرز گرفتن، نصیحت پذیرفتن.

انتصار

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) یاری دادن.
۲- (مص ل.) یاری یافتن.
۳- پیروزی یافتن.

انتصاف

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) حق خود را از کسی گرفتن، نصف چیزی را گرفتن.

انتطاق

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) کمر بستن، میان بستن.

انتظار

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) توقع داشتن، چشم به راه بودن.
۲- (اِمص.) نگرانی.

انتظام

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) در رشته کشیدن مروارید.
۲- (مص ل.) نظم گرفتن.
۳- (اِمص.) ترتیب، نظم.

انتظامی

(~.) [ ع - فا. ] (ص نسب.) منسوب به انتظام. ؛قوای ~ قوایی که حفظ نظم و آرامش مملکت به عهده آن هاست مانند: ارتش، شهربانی، ژاندارمری.

انتعاش

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) برخاستن، بلند شدن.
۲- نیکو حال شدن.
۳- با نشاط شدن.
۴- (اِمص.) بهبود.
۵- لذت بردن ج. انتعاشات.

انتفاء

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) نابود شدن، از میان رفتن.

انتفاخ

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) ورم کردن. نفخ کردن.

انتفاضه

(اِ تِ ض ِ) [ ع. ] (اِ.)
۱- تکان دادن، لرزیدن.
۲- نام نهضت انقلابی مردم فلسطین.

انتفاع

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) سود بردن، نفع کردن، نفع بردن.
۲- (اِ.) حقی که به موجب آن می‌توان از ملک دیگری استفاده کرد اما نمی‌توان آن را به شخص ثالث انتقال داد؛ ج. انتفاعات.

انتقاء

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- پاک کردن
۲- بیرون آوردن مغز از استخوان.۳ - برگزیدن.

انتقاب

(اِ تِ) (مص ل.) روبند زدن، نقاب زدن.

انتقاد

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- خالص کردن.
۲- جدا کردن خوب از بد.
۳- خرده گرفتن.
۴- برشمردن درستی‌ها و نادرستی‌های یک اثر ادبی یا هنری.


دیدگاهتان را بنویسید