دیوان حافظ – خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست

خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست

خوابِ آن نرگسِ فَتّانِ تو، بی چیزی نیست
تابِ آن زلفِ پریشانِ تو، بی چیزی نیست

از لبت شیر روان بود که من می‌گفتم
این شکر گِردِ نمکدانِ تو، بی چیزی نیست

جان درازیِ تو بادا که یقین می‌دانم
در کمان ناوَک مژگانِ تو، بی چیزی نیست

مبتلایی به غمِ محنت و اندوهِ فراق
ای دل این ناله و افغان تو، بی چیزی نیست

دوش، باد از سرِ کویش به گلستان بگذشت
ای گل این چاکِ گریبانِ تو، بی چیزی نیست

دردِ عشق ار چه دل از خلق نهان می‌دارد
حافظ این دیدهٔ گریانِ تو، بی چیزی نیست

  دیوان حافظ - بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

آن دم که با تو باشم یک سال هست روزی
وان دم که بی تو باشم یک لحظه هست سالی
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

گنجایش

(گُ یِ) (اِمص.) ظرفیت.

گنجشک

(گُ جِ) (اِ.) پرنده‌ای است کوچک از راسته سبک بالان که خانواده خاصی را به نام خانواده گنجشکان به وجود می‌آورد، عصفور.

گنجشک دل

(~. دِ) (ص مر.) ترسو، بزدل.

گنجشک روزی

(~.) (ص.) کنایه از شخص بینوا، کم درآمد یا بی نصیب از نعمت‌های مادی.

گنجفه

(گَ جَ فَ یا فِ) (اِ.) = گنجفیه: نوعی بازی ایرانی که اکنون از رواج افتاده‌است. در این بازی هشت دسته دوازده برگی که نود و شش ورق دارد به کار می‌رود. هر یک از این دسته‌های هشتگانه سابقاً نامی ...

گنجه

(گَ جِ) (اِ.) اشکاف، قفسه، کمد کوچک.

گنجور

(گَ وَ) [ په. ] (ص.) خزانه دار.

گنجیدن

(گُ دَ) (مص ل.) جا شدن، جا گرفتن.

گنجینه

(گَ نِ) (اِ.) خزانه، جای نگه داری زر و سیم.

گند

(گُ) (اِ.) خایه.

گند

(گَ) (اِ.)
۱- بوی بد، عفونت.
۲- کثافت، آلودگی. ؛ ~ ِ چیزی بالا آمدن (درآمدن): (عا.) فساد آن آشکار شدن. ؛ ~چیزی را بالا آوردن: (عا.) کاری را بسیار بد انجام دادن، رسوا شدن.

گند

(~.) (اِ.) (قالی بافی) کله، گره.

گندآور

(گُ وَ) (ص فا.) پهلوان، شجاع.

گندا

(گَ) (ص فا.) هر چیزی که از آن بوی ناخوش آید.

گنداب

(گَ) (اِمر.) آب گندیده و بدبوی.

گندانه

(گَ نَ یا نِ) (اِمر.) جای سکونت و آسایش جانوران.

گندله

(گُ دُ لَ یا لِ)
۱- (ص.) گِرد، مانند گلوله.
۲- ریسمان گلوله شده.

گندم

(گَ دُ) (اِ.) گیاهی است یک ساله، علفی با ریشه افشان و ساقه میان تهی که از آرد آن برای پختن نان استفاده می‌شود.

گندم زار

(~.) (اِمر.) زمینی که در آن گندم کاشته باشند.

گندم نما

(~. نَ) (ص فا.) کنایه از: ریاکار، دورو.


دیدگاهتان را بنویسید