دیوان حافظ – خم زلف تو دام کفر و دین است

خم زلف تو دام کفر و دین است

خَمِ زلفِ تو دامِ کفر و دین است
ز کارستانِ او یک شمه این است

جمالت مُعجِزِ حُسن است لیکن
حدیثِ غمزه‌ات سحرِ مبین است

ز چشمِ شوخِ تو جان کی توان برد؟
که دایم با کمان اندر کمین است

بر آن چشمِ سیه صد آفرین باد
که در عاشق کُشی سِحرآفرین است

عجب عِلمیست عِلم هیئت عشق
که چرخِ هشتمش، هفتم زمین است

تو پنداری که بدگو رفت و جان برد؟
حسابش با کرام الکاتبین است

مشو حافظ ز کیدِ زلفش ایمن
که دل برد و کنون در بندِ دین است



  دیوان حافظ - منم که گوشه میخانه خانقاه من است
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت
به تماشای تو آشوب قیامت برخاست
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کواکب

(کَ کِ) [ ع. ] (اِ.) جِ کوکب ؛ ستارگان.

کوب

(اِمص.)
۱- صدمه، ضربه.
۲- آلتی که فیلبانان فیل را با آن زنند.

کوبن

(بِ یا بَ)(اِ.)چکش آهنگران و مسگران و آن دو قسم باشد، یکی مربع ک ه آن را پتک خوانند، دیگری دراز و آن را کدینه گویند، مطراق.

کوبه

(بِ) (اِ.) هر چیز که با آن چیز دیگر را کوبند.

کوبول

(کُ بُ) [ انگ. ] (اِ.) از زبان‌های برنامه - نویسی کامپیوتر.

کوبیدن

(دَ) (مص م.) کوفتن، لِه کردن.

کوبیسم

[ فر. ] (اِ.) سبکی در نقاشی که در آن نقاش اشیا و حتی موجودات را به شکل هندسی نشان می‌دهد.

کوت

(اِ.) کفل و سرین آدمی.

کوت

(اِ.)
۱- کود.
۲- مجموع، انباشته.

کوت

[ هند. ] (اِ.) قلعه، حصار.

کوت

(اِ.) یکی از پنج سهمی که برحسب سنت مبنای تقسیم محصول به شمار می‌رود.

کوت کردن

(کَ دَ) (مص م.) توده کردن، انباشتن روی هم.

کوتار

(اِ.) کوچه و بازاری که روی آن سر - پوشیده باشد.

کوتال

(اِ.) اسب سواری.

کوتاه

[ په. ] (ص.) قصیر، کم طول، کوچک.

کوتاه آمدن

(مَ دَ) (مص ل.) صرف نظر کردن، گذشتن.

کوتاهی

(حامص.)
۱- کمی طول، ارتفاع یا عمق.
۲- قصور، تقصیر.

کوتاهی کردن

(کَ دَ) (مص ل.) تنبلی کردن، سهل انگاری کردن.

کوتل

(کُ تَ) [ تر - مغ. ] (اِ.) = کتل:
۱- تپه، گردنه.
۲- علمی که پیشاپیش دسته‌های عزاداری ایام محرم و صفر حرکت دهند و آن مرکب است از چوبی که با پارچه‌های رنگارنگ یا ابریشمی آن را تزیین کنند.

کوتوال

[ هند. ] (اِمر.) دژبان، نگاهبان.


دیدگاهتان را بنویسید