دیوان حافظ – بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد

بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد

بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد
که تابِ من به جهان، طُرِّهٔ فلانی داد

دلم خزانهٔ اسرار بود و دستِ قضا
درش بِبَست و کلیدش به دل‌سِتانی داد

شکسته‌وار به درگاهت آمدم، که طبیب
به مومیاییِ لطفِ توام، نشانی داد

تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش
که دست دادش و یاریِ ناتوانی داد

برو معالجهٔ خود کن ای نصیحت‌گو
شراب و شاهدِ شیرین، که را زیانی داد؟

گذشت بر منِ مسکین و با رقیبان گفت
دریغ، حافظِ مسکینِ من، چه جانی داد






  شاهنامه فردوسی - گمراه كردن اهريمن كاوس را و به آسمان رفتن كاوس
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

کشید دانه امید ما سری از خاک
که برق خنده زنان از دل سحاب دمید
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

انجیربن

(~. بُ) (اِمر.) درخت انجیر.

انجیرخوار

(~. خا) (اِمر.) پرنده‌ای از راسته گنجشکان مانند سار، دارای منقاری نسبتاً قوی و تا حدی کج.

انجیردن

(اَ دَ) (مص م.) = انجیر: سوراخ کردن، سفتن.

انجیل

( اِ ) [ معر. ] (اِ.) هر یک از چهار کتاب دینی مسیحیان: متی، مرقس، لوقا و یوحنا. ج. اناجیل.

انجین

( اَ )
۱- (ص.) ریزه ریزه.
۲- (اِفا.) ریزه کننده.

انحاء

( اَ ) [ ع. ] جِ نحو.
۱- سوی‌ها.
۲- روش‌ها.

انحدار

(اِ حِ) [ ع. ] (مص ل.) پایین آمدن، فرو شدن.

انحراف

(اِ حِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- کج شدن.
۲- کج رفتن.
۳- از راه راست منحرف شدن.

انحصار

(اِ حِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- محدود بودن.
۲- مخصوص بودن کاری، به کسی یا شرکتی.

انحصارطلب

(~. طَ لَ) [ ع. ] (ص. اِ.) آن که می‌خواهد امتیازها و امکانات موجود را به تنهایی در اختیار داشته باشد.

انحصاری

(~.) [ ع - فا. ] (ص نسب.)
۱- منسوب به انحصار.
۲- منحصر، متعلق به شخص و مؤسسه یا گروهی معین.

انحطاط

(اِ حِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) پست شدن.
۲- (اِمص.) پستی.

انحلال

(اِ حِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) حل شدن، گشوده شدن.
۲- از هم پاشیدن.
۳- (اِمص.) ضعف، سستی.
۴- تعطیل.

انحناء

(اِ حِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) خم شدن، کج گردیدن.
۲- (اِمص.) خمیدگی، کجی.
۳- خمیدگی خط.

انحیاز

( اِ ) [ ع. ] (مص ل.) گرد آمدن، پیوسته شدن.

انخداع

(اِ خِ) [ ع. ] (مص ل.) فریفته شدن، فریب خوردن.

انخزال

(اِ خِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- بازماندن از سخن.
۲- رفتن به سستی و درماندگی.

انخساف

(اِ خِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- ناپدید شدن، گرفته شدن.
۲- گرفتن ماه.

انخفاض

(اِ خِ) [ ع. ] (مص ل.) پایین آمدن از رتبه بالا، پست شدن. ج. انخفاضات.

انخناق

(اِ خِ) (مص ل.) خفه گردیدن.


دیدگاهتان را بنویسید