دیوان حافظ – آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد

آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد

آن که رخسارِ تو را رنگِ گل و نسرین داد
صبر و آرام توانَد به منِ مسکین داد

وان که گیسویِ تو را رسمِ تَطاول آموخت
هم تواند کَرَمَش دادِ منِ غمگین داد

من همان روز ز فرهاد طمع بُبریدم
که عنانِ دلِ شیدا به لبِ شیرین داد

گنجِ زر گر نَبُوَد، کُنجِ قناعت باقیست
آن که آن داد به شاهان، به گدایان این داد

خوش عروسیست جهان از رهِ صورت لیکن
هر که پیوست بدو، عمرِ خودش کاوین داد

بعد از این دستِ من و دامنِ سرو و لبِ جوی
خاصه اکنون که صبا مژده فروردین داد

در کفِ غصه دوران، دلِ حافظ خون شد
از فراقِ رُخَت ای خواجه قوامُ الدین، داد








  شاهنامه فردوسی - پادشاهى دادن سام زال را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

زردرویی می‌کشم زان طبع نازک بی‌گناه
ساقیا جامی بده تا چهره را گلگون کنم
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

میکروفون

(رُ فُ) [ فر. ] (اِ.) = میکرفن: بلندگو، ابزاری که ارتعاشات صوتی را به امواج الکتریکی تبدیل می‌کند و برای انتقال یا تقویت صدا به کار می‌رود، صدابر (فره).

میکروفیلم

(رُ) [ فر. ] (اِمر.) فیلمی بسیار کوچک که از سند یا رساله و کتابی بردارند و از این جهت صرفه جویی در مکان و مخارج شود، ریز فیلم (فره).

میکرون

(رُ) [ فر. ] (اِ.) واحد طول برابر یک میلیونم متر.

میکروگرافی

(رُ گِ) [ فر. ] (اِ.) علم مطالعه ذرات به یاری میکروسکوپ.

میکس

[ فر. ] (اِمص.) ادغام کردن چند منبع تصویری یا صوتی یا هر دو بر روی یک نوار.

میکسر

(س)
۱- (ص فا.) آن که میکس می‌کند، میکس کننده.
۲- (اِ.) وسیله‌ای برای هم زدن و مخلوط کردن مواد غذایی، همزن (فره).
۳- دستگاهی با محفظه‌ای خمره‌ای شکلِ گردان برای ساختن بتون.

میگ

(مَ) [ په. ] (اِ.) ملخ.

میگرن

(رِ) [ فر. ] (اِ.) سردردی که با تهوع، استفراغ و اختلال‌های عصبی همراه است.

میگسار

(مِ گُ) (ص فا.) شراب خور.

میگو

(مَ یا مِ) (اِ.) نوعی خرچنگ دریایی.

میگون

(مِ) (ص.) سرخ رنگ.

ن

(حر.) بیست و نهمین حرف از الفبای فارسی که در حساب ابجد برابر با عدد ۵۰ می‌باشد.

نئون

(نِ ئُ) [ فر. ] (اِ.) یکی از عناصری که گازی شکل است و به مقدار بسیار کم در ترکیب هوا موجود است و در تهیه چراغ‌های نئون مورد استفاده قرار می‌گیرد.

نئوپان

(نِ ئُ) [ فر. ] (اِ.) تخته مصنوعی که از خاک اره فشرده و ضایعات چوب ساخته می‌شود.

نا

(اِ.) ناو، کشتی، ناخدا.

نا

(اِ.) (عا.) تاب و توان، طاقت.

نا

(اِ.) (عا.) = ناه:بویِ نم، بویی که از اجناس نم گرفته به مشام می‌رسد.

نا

(پش.)
۱- بر سر اسم درآید و آن را منفی سازد. (به معنی بی): نا امن، ناچیز. ۲- غالباً بر سر صفت در آید: نادرست.

ناآهار

(ص.) آن که چیزی نخورده.

نائبات

(ئِ) [ ع. ] (اِ.) ج نائبه ؛ پیش آمدها، بلایا، حادثه‌ها.


دیدگاهتان را بنویسید