دیوان حافظ – عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه‌سرشت

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه‌سرشت

عیبِ رندان مَکُن ای زاهدِ پاکیزه‌سرشت
که گناهِ دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن دِرَوَد عاقبتِ کار، که کِشت

همه کس طالبِ یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانهٔ عشق است چه مسجد چه کِنِشت

سرِ تسلیمِ من و خشتِ درِ میکده‌ها
مدعی گر نکند فهمِ سخن، گو سر و خشت

ناامیدم مکن از سابقهٔ لطفِ ازل
تو پسِ پرده چه دانی که که خوب است و که زشت

نه من از پردهٔ تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشتِ ابد از دست بهشت

حافظا روزِ اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کویِ خرابات بَرَندَت به بهشت




  شاهنامه فردوسی - ستایش خرد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

غلام مردم چشمم که با سیاه دلی
هزار قطره ببارد چو درد دل شمرم
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

نادره

(د ر) [ ع. ] (اِفا.) بی مانند، بی نظیر.

نادرویش

(دَ) (ص.) (عا.) ناجوانمرد، نارفیق.

نادم

(د) [ ع. ] (اِفا.) پشیمان.

نادی

[ ع. ] (اِفا.) ندا کننده.

نادیده

(د)۱ - (ص مف.)دیده نشده.۲ - نامریی، مخفی.

نادیده گرفتن

(~. گ ر تَ)(مص م.) چشم پوشی کردن، غمض عین.

ناذر

(ذ) [ ع. ] (ص فا.)
۱- نذرکننده.
۲- ترساننده، بیم دهنده.

نار

(اِ.)
۱- مخفف انار.
۲- (استع.) پستان.
۳- اشک خونین.

نار

[ ع. ] (اِ.) آتش، آذر. ج. نیران.

ناراحت

(حَ) [ فا - ع. ] (ص.)
۱- آن چه که در آن راحت وآسایش نیست.
۲- ناآرام، آشوب طلب.
۳- مضطرب، پریشان.

ناراحتی

(~.) [ فا - ع. ] (حامص.)
۱- راحت نبودن، آرامش و آسایش نداشتن.
۲- اضطراب، تشویش.
۳- عصبانیت.

ناراستی

(حامص.)
۱- کجی.
۲- ناهمواری.
۳- دروغ.
۴- ناحقی.
۵- خیانت.
۶- نابسامانی، بی ترتیبی.
۷- دارای غش بودن.

ناراضی

[ فا - ع. ] (ص.) آن که راضی نیست، ناخشنود. مق راضی.

ناربن

(بُ) (اِ.) درخت انار.

نارخو

(اِ.) گل انار.

نارس

(رَ) (ص مف.) کال، نپخته.

نارسا

(رَ) (ص فا.) ناقص، کوتاه.

نارستان

(ر) (اِمر.) انارستان، باغ انار.

نارسیده

(ر دَ) (ص مف.) ناقص، خام.

نارسیسم

[ فر. ] (اِ.) عشق به خود یا به تمایلات دوره طفولیت و بزرگی، خودشیفتگی.


دیدگاهتان را بنویسید