دیوان حافظ – عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه‌سرشت

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه‌سرشت

عیبِ رندان مَکُن ای زاهدِ پاکیزه‌سرشت
که گناهِ دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن دِرَوَد عاقبتِ کار، که کِشت

همه کس طالبِ یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانهٔ عشق است چه مسجد چه کِنِشت

سرِ تسلیمِ من و خشتِ درِ میکده‌ها
مدعی گر نکند فهمِ سخن، گو سر و خشت

ناامیدم مکن از سابقهٔ لطفِ ازل
تو پسِ پرده چه دانی که که خوب است و که زشت

نه من از پردهٔ تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشتِ ابد از دست بهشت

حافظا روزِ اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کویِ خرابات بَرَندَت به بهشت




  شاهنامه فردوسی - رفتن فريدون به جنگ ضحاك
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

طهارت ار نه به خون جگر کند عاشق
به قول مفتی عشقش درست نیست نماز
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

مکنت

(مُ نَ) [ ع. مکنه ] (اِ.) توانگری، نیرو، ثروت.

مکنسه

(مِ نَ س یا سَ) [ ع. مکنسه ] (اِ.)
۱- جاروب، جارو.
۲- گل کتانی. ج. مکانس.

مکنف

(مُ کَ نَّ) [ ع. ] (اِمف.) احاطه کرده شده.

مکنو

(مَ نُ) (اِ.) نوعی سرانداز زنان زردشتی ایران.

مکنوز

(مَ) [ ع. ] (اِمف.) در گنجینه نهاده، در خاک خفته.

مکنون

(مَ) [ ع. ] (اِمف.) پوشیده و پنهان داشته.

مکنونات

(مَ) [ ع. ] (اِمف.) جِ مکنونه (مکنون)؛ پنهان داشته‌ها.

مکنی

(مُ کَ نا) [ ع. ] (اِمف.) کُنیه داده شده.

مکون

(مُ کَ وَّ) [ ع. ] (اِمف.) به وجود آورده شده، موجود شده.

مکون

(مُ کَ وِّ) [ ع. ] (اِفا.) به وجود آورنده، موجد.

مکوک

(مَ) [ معر. ] (اِ.) = مکو. ماکو:
۱- افزار جولاهگان که بدان جامه بافند.
۲- آلتی در چرخ خیاطی که ماسوره در میان آن جای دارد.
۳- طاسی که از آن آب خورند، طاسی که بالای آن تنگ و میانش گشاد باشد.
۴- ...

مکوکب

(مُ کَ کَ) [ ع. ] (اِمف.)
۱- ستاره دار کرده، منقوش به نقش ستاره.
۲- به وسیله میخ‌های زر و سیم میخکوب شده.

مکی

(مَ یّ) [ ع. ] (ص.)
۱- منسوب به مکه.
۲- سوره‌هایی از قرآن که در مکه نازل شده.

مکیاز

(مِ) (اِ.)
۱- امرد، مخنث.
۲- هیز.

مکیال

(مِ) [ ع. ] (اِ.) پیمانه.

مکیث

(مَ) [ ع. ] (ص.) درنگ کننده.

مکیدت

(مَ دَ) [ ع. مکیده ] (مص ل.) حیله کردن، بداندیشی کردن.

مکیدت

(مَ دَ) [ ع. مکیده ] (اِ.) مکر، خدعه. ج. مکاید.

مکیدن

(مَ دَ) (مص م.) چیزی را میان دو لب گذاشتن و آن چه را در آن است به داخل دهان کشیدن.

مکیس

(مُ) (اِ.) مبالغه، سخت گیری.


دیدگاهتان را بنویسید