دیوان حافظ – روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست

روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست

رویِ تو کس ندید و هزارت رقیب هست
در غنچه‌ای هنوز و صدت عندلیب هست

گر آمدم به کوی تو چندان غریب نیست
چون من در آن دیار هزاران غریب هست

در عشق، خانقاه و خرابات فرق نیست
هر جا که هست پرتوِ رویِ حبیب هست

آن جا که کارِ صومعه را جلوه می‌دهند
ناقوسِ دِیرِ راهب و نامِ صلیب هست

عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست

فریادِ حافظ این همه آخِر به هرزه نیست
هم قصه‌ای غریب و حدیثی عجیب هست


  دیوان حافظ - بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ز آفتاب قدح ارتفاع عیش بگیر
چرا که طالع وقت آن چنان نمی‌بینم
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

پخلوچه

(پَ چِ) غِلغِلَک، خنداندن کسی از طریق تحریک شکم یا بغل.

پخمه

(پَ مِ) (ص.) (عا.) ساده لوح، بی عرضه.

پخمگی

(پَ مِ) (حامص.) (عا.) بی عرضگی، سادگی.

پخن

(پَ خَ) (اِ.) بانگ، آواز.

پخنو

(پَ نُ) (اِ.) تندر، رعد، کنور.

پخپخو

(پَ پَ خُ) نک غلغلک.

پخچ

(پَ)
۱- (اِمص.) ضعیف شدن.
۲- رنجور و غمگین شدن.
۳- (ص.) پژمرده.
۴- ناقص.

پخچیدن

(پَ دَ) (مص ل.)= پخچودن. پخشیدن. پخشودن: کوفته شدن، پهن گردیدن.

پد

(پُ) (اِ.) = پود. پده: چوب پوسیده که آن را آتش گیره کنند، حراق.

پدافند

(پَ فَ) (اِ.) دفاع، عملیاتی رزمی به منظور جلوگیری از موفقیت دشمن.

پدال

(پِ) [ فر. ] (اِ.) ابزاری در ماشین‌ها و دستگاه‌های دیگر که زیر پا قرار دارد، رکاب.

پداگوژی

(پِ گُ) [ فر. ] (اِ.) علم آموزش و پرورش.

پدر

(پَ یا پِ دَ) (اِ.)
۱- جاندار نر (به ویژه انسان) که دارای فرزند است.
۲- مجازاً بنیانگذار، پدید آورنده چیزی تازه، مثل پدر شعر نو.
۳- عنوان احترام آمیز و مهرآمیز برای مردان سالخورده.
۴- بابا، باب، واله. ؛ ~صلواتی نوعی ...

پدر مادردار

(~. دَ) (ص فا.) (عا.) اصیل، خانواده دار.

پدرام

(پَ یا پِ) (ص مر.)
۱- آراسته، نیکو.
۲- خوش وخرم.
۳- خجسته، فرخ.
۴- همیشه، پاینده.

پدرخوانده

(پِ دَ. خا دِ)(ص مر.) ناپدری پدر ناتنی.

پدردار

(~.) (ص فا.) کنایه از: نجیب، اصیل.

پدرزه

(پَ دَ زَ)
۱- بهره، بهر، پدمه، حصه.
۲- هر چیز که در رومال و لنگی بسته شده باشد، طعامی که آن را در رومال و لنگی بندند و از جایی به جایی برند؛ زله، پرزه.

پدرسالاری

(پِ دَ) (حامص. اِ.) نوعی نظام اجتماعی و نظام دودمانی که در آن پدر یا مسن ترین فرد ذکور طایفه سرپرستی طایفه را بر عهده دارد.

پدرود

(پِ) [ په. ] ( اِ.) = بدرود:
۱- وداع کردن، خداحافظی.
۲- سلامت، تندرست.


دیدگاهتان را بنویسید