دیوان حافظ – روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست

روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست

رویِ تو کس ندید و هزارت رقیب هست
در غنچه‌ای هنوز و صدت عندلیب هست

گر آمدم به کوی تو چندان غریب نیست
چون من در آن دیار هزاران غریب هست

در عشق، خانقاه و خرابات فرق نیست
هر جا که هست پرتوِ رویِ حبیب هست

آن جا که کارِ صومعه را جلوه می‌دهند
ناقوسِ دِیرِ راهب و نامِ صلیب هست

عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست

فریادِ حافظ این همه آخِر به هرزه نیست
هم قصه‌ای غریب و حدیثی عجیب هست


  شاهنامه فردوسی - گرفتن قارن دژ الانان را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ما خود چه ذره‌ایم، که خورشید طلعتان
با روی آتشین همه پروانهٔ تواند
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

وسق

(وَ یا وِ) [ ع. ] (ار.)
۱- بار شتر.
۲- بار کشتی.
۳- واحدی معادل شصت (۶۰) صاع ؛ ج. اوساق، وسوق.

وسل

(وَ) [ ع. ] (مص ل.) دست به دامن شدن، توسّل جُستن.

وسم

(وَ) [ ع. ]
۱- (اِ.) داغ و نشان.
۲- (مص م.) داغ کردن، نشان کردن.

وسمه

(وَ مِ) [ ع. وسمه ] (اِ.) گیاهی است با برگ‌هایی شبیه برگ مورúد که پس از رسیدن سیاه می‌شود و از آن برای رنگ کردن ابرو استفاده می‌کردند.

وسمه بستن

(~. بَ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل.) مالیدن وسمه بر ابرو.

وسمه جوش

(~.) [ ع - فا. ] (اِ.) ظرفی که وسمه را در آن می‌جوشانند.

وسن

(وَ سَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- خواب، چرت.
۲- نیاز، حاجت. ج. اوسان.

وسن

(~.) (ص.) آلوده.

وسناد

(وَ) (ص.) بسیار، فراوان.

وسنی

(وَ) (اِ.) هوو.

وسه

(وِ سِّ) (اِ.)
۱- چوبدستی.
۲- (کن.) آلت مرد، نره.

وسواس

(وَ) [ ع. ] (اِ.) اندیشه بد، القاء شیطانی. فکر یا عمل تردیدآمیز.

وسواسی

(وَ) [ ع - فا. ] (ص نسب.) کسی که دارای وسواس است، مردد، دو دل.

وسوسه

(وَ وَ س) [ ع. وسوسه ] (اِ.) پیدا شدن اندیشه بد در دل. ج. وساوس.

وسپوهر

(وَ) (اِ.) = وسپور. واسپور: عنوان شاهزادگان و نجبای اشکانی و ساسانی.

وسیط

(وَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- میانجی دو دشمن.
۲- آن که از لحاظ نسب خانوادگی میانه ولی از لحاظ قدر و منزلت بلندتر باشد.

وسیع

(وَ) [ ع. ] (ص.) فراخ، گشاد.

وسیله

(وَ لِ) [ ع. وسیله ] (اِ.) سبب، دستآویز. ج. وسایل.

وسیله ساز

(~.) [ ع - فا. ] (اِفا.)
۱- سبب ساز، مسبب.
۲- خدای تعالی.

وسیم

(وَ) [ ع. ] (ص.) زیبا، خوبروی.


دیدگاهتان را بنویسید