دیوان حافظ – روز وصل دوستداران یاد باد

روز وصل دوستداران یاد باد

روز وصلِ دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران، یاد باد

کامم از تلخیِ غم چون زهر گشت
بانگِ نوشِ شادخواران یاد باد

گر چه یاران فارِغَند از یادِ من
از من ایشان را هزاران یاد باد

مبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حق‌گزاران یاد باد

گر چه صد رود است در چشمم مُدام
زنده رودِ باغ‌ِ کاران یاد باد

رازِ حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد





  دیوان حافظ - دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ساقی حدیث سرو و گل و لاله می‌رود
وین بحث با ثلاثه غساله می‌رود
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

خرچنگ

(خَ چَ) [ په. ] (اِمر.)
۱- جانوری است دوزیست با چنگال‌های بلند که به یک پهلو حرکت می‌کند.
۲- یکی از صورت‌های فلکی منطقه البروج ؛ چهارمین برج از بروج دوازده گانه که خورشید تیرماه در این برج دیده می‌شود.

خرچنگ

قورباغه (~. غِ) (اِمر.) (عا.) نا - خوانا، بدخط.

خرک

(خَ رَ) (اِمصغ.)
۱- خر کوچک.
۲- چهارپایه‌ای چوبین که در ورزش آن را به کار برند.
۳- آلتی کوچک، استخوانی یا چوبی، که روی کاسه تار نصب کنند و سیم‌های تار را روی آن عبور دهند.

خرک

(~.) (اِ.) تخمه که در گلو آید؛ جخج.

خرکار

(خَ) (ص فا.) (عا.) آن که بسیار کار کند.

خرکچی

(خَ رَ) (ص.) آن که خر را کرایه دهد؛ خربنده.

خرکی

(خَ رَ)(ص نسب.)(عا.) احمقانه: شوخی خرکی کردن.

خرگاه

(خَ) (اِمر.) خیمه بزرگ، سراپرده.

خرگه

(خَ گَ) (اِ.) نک خرگاه.

خرگواز

(خَ) (اِمر.) چوبی که با آن گاو و خر را برانند، جواز، گواز.

خرگوش

(خَ) (اِ.) پستانداری علفخوار جزو راسته جوندگان با گوش‌های دراز و دو دست‌های کوتاه تر از پاها که بسیار تند می‌دود.

خرگوشک

(خَ شَ) نک بارهنگ.

خریدار

(خَ) (ص فا.) مشتری، خرید کننده.

خریداری

(~.) (حامص.) خرید.

خریدن

(خَ دَ) [ په. ] (مص م.)
۱- با پرداخت پول چیزی از کسی گرفتن، بیع.
۲- (کن.) نجات دادن.

خریده

(خَ دَ) [ ع. خریده ] (ص.)
۱- مروارید ناسفته.
۲- دختر نارسیده.
۳- زن شرمگین. ج. خرائد.

خریر

(خَ رِ) [ ع. ] (اِ.)
۱- صدای آب و وزش باد.
۲- جای پست.
۳- خِرخِر، صدایی که از گلوی شخص خوابیده برآید.

خریش

(~.) (اِ.) ریشخند، استهزا.

خریش

(خَ) (اِ.) خراش.

خریشیدن

(خَ دَ) (مص م.) خراشیدن.


دیدگاهتان را بنویسید