دیوان حافظ – روز وصل دوستداران یاد باد

روز وصل دوستداران یاد باد

روز وصلِ دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران، یاد باد

کامم از تلخیِ غم چون زهر گشت
بانگِ نوشِ شادخواران یاد باد

گر چه یاران فارِغَند از یادِ من
از من ایشان را هزاران یاد باد

مبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حق‌گزاران یاد باد

گر چه صد رود است در چشمم مُدام
زنده رودِ باغ‌ِ کاران یاد باد

رازِ حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد





  شاهنامه فردوسی - خوان پنجم گرفتار شدن اولاد به دست رستم
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

نیکخویی پیشه کن تا از بدی ایمن شوی
کینه از دشمن بریدم دوستداری شد مرا
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

ام الخبائث

(اُ مُّ لْ خَ ئِ) [ ع. ] (اِ.)
۱- مایه پلیدی‌ها.
۲- مجازاً شراب.

ام الفساد

(~. فِ یا فَ) [ ع. ]
۱- (اِ.) مایه و سبب تباهی و فساد.
۲- (ص.) فتنه انگیز.

ام القری

(~. قُ را) [ ع. ] (اِ.)
۱- مهم ترین و ارزش مندترین سرزمین.
۲- مجازاً مکه.

ام المومنین

(~. مُ مِ) [ ع. ] (اِ.) لقب هر یک از زنان پیغمبر اسلام.

ام الکتاب

(~. کِ) [ ع. ] (اِ.)
۱- قرآن.
۲- سوره فاتحه.

ام. آر. آی

(اِ) [ انگ. ]M.R.I (اِ.) نوعی تصویر - برداری برای تشخیص بیماری از طریق به ره گیری از تشکیل مغناطیسی هسته و بررسی اثر آن به یاری کامپیوتر، نمایش تشدید مغناطیسی.

ام. اس

(اِ اِ) [ انگ. ]M.S (اِ.) بیماری عصبی پیش رونده‌ای که به تدریج باعث ضعف، اختلال‌های حسی و حرکتی، و اختلال در بینایی و گفتار می‌شود.

ام. دبلیو

(اِ دَ بِ) [ انگ. ]M.W (اِ.) موج متوسط (رادیو).

اما

(اَ مّ) [ ع. ] (ق.) تفصیل و تأکید را رساند، ولی، ولیک، ولیکن. ؛~ تو کار آوردن بهانه آوردن، ایراد گرفتن.

اماتت

(اِ تَ) [ ع. اماته. ] (مص م.) کشتن، بی جان کردن.

اماثل

(اَ ثِ) [ ع. ] (ص.) جِ امثل.
۱- فضلا، هنرمندان.
۲- مانندها.

امارات

( اِ ) [ ع. ] (اِ.) جِ اماره (امارت).
۱- ولایت‌ها.
۲- فرمانفرمایی‌ها، سرداری‌ها.

امارات

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ اماره.

امارت

(اِ رَ) [ ع. ]
۱- (اِمص.) فرمانروایی.
۲- (اِ.) ناحیه‌ای که زیر فرمان امیری باشد.

اماره

(اَ مّ رِ) [ ع. اماره ] (ص.)
۱- بسیار امر کننده، گمراه کننده.
۲- خواهش‌های شیطانی.

اماره

(اِ رِ) [ ع. ] (اِ.) نشان، نشانه، علامت، ج. امارات.

اماله

(اِ لِ) [ ع. اماله ] (مص م.)
۱- مایل کردن، خم دادن.
۲- تنقیه کردن.
۳- تبدیل حرف «آ» (الف) به «ی». مانند: رکاب = رکیب.

امام

( اَ ) [ ع. ] (ق.) پیش، جلو.

امام

( اِ ) [ ع. ] (ص. اِ.)
۱- پیشوا، پیشرو.
۲- پیش نماز.
۳- پیر، شیخ.

امام زاده

(اِ. دِ) [ ع - فا. ] (ص مر.) فرزند یا نواده یکی از امامان دوازدگانه.


دیدگاهتان را بنویسید