دیوان حافظ – دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد

دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد

دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد
گفتا شراب نوش و غمِ دل بِبَر ز یاد

گفتم به باد می‌دهدم باده نام و ننگ
گفتا قبول کن سخن و هر چه باد، باد

سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست
از بهر این معامله غمگین مباش و شاد

بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که تخت سلیمان رَوَد به باد

حافظ گرت ز پندِ حکیمان مَلالت است
کوته کنیم قصه، که عمرت دراز باد






  دیوان حافظ - رونق عهد شباب است دگر بستان را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دل ز ناوک چشمت گوش داشتم لیکن
ابروی کماندارت می‌برد به پیشانی
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

تبه

(تَ بَ) (ص. اِ.) تباه.

تبوراک

(تَ) (اِ.)
۱- طبل کوچک.
۲- دف، دایره.

تبویب

(تَ) [ ع. ] (مص م.) باب باب کردن کتاب و نوشته، تقسیم کردن کتاب به فصول.

تبکیت

(تَ) [ ع. ] (مص م.)
۱- خاموش کردن، زبان بند کردن.
۲- زدن کسی را به شمشیر و چوب دستی.
۳- پیش آمدن کسی را به مکروه.
۴- غلبه کردن به حجت.

تبکیر

(تَ) [ ع. ] (مص ل.) زود برخاستن، پگاه برخاستن.

تبیان

(تِ) [ ع. ] (مص ل.) روشن کردن، آشکار ساختن معنی.

تبیره

(تَ رِ) (اِ.) دهل، کوس، طبل دو سر.

تبیره زن

(~. زَ) (ص فا.) نوازنده تبیره.

تبین

(تَ بَ یُّ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) بجای آوردن، شناختن.
۲- هویدا شدن، پیدا گشتن.
۳- (مص م.) پیدا کردن، آشکار کردن.

تبییض

(تَ) [ ع. ] (مص م.)
۱- سفید کردن.
۲- پاکنویس کردن.

تبیین

(تَ) [ ع. ] (مص م.)
۱- بیان کردن.
۲- روشن کردن، توضیح.

تتابع

(تَ بُ) [ ع. ] (مص ل.) پیاپی شدن.

تتارچه

(تُ چَ) (اِ.) نوعی تیر که پیکان ویژه‌ای دارد.

تتبع

(تَ تَ بُّ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- در پی رفتن، جستجو کردن.
۲- تحقیق کردن.

تتربو

(تَ رَ) (اِ.) = تتره: شوخی، مسخرگی.

تتری

(تُ یا تَ) (اِ.) سماق.

تتق

(تُ تُ) (اِ.) چادر، پرده بزرگ.

تتماج

(تُ) [ تر. ] (اِ.) نوعی آش که با آرد گندم می‌پزند.

تتمه

(تَ تِ مِّ) [ ع. تتمه ] (اِ.) باقی مانده از چیزی.

تتمیر

(تَ) [ ع. ] (مص م.)
۱- خشک کردن گوشت پاره پاره.
۲- خشک کردن خرما.


دیدگاهتان را بنویسید