دیوان حافظ – دیر است که دل‌دار پیامی نفرستاد

دیر است که دل‌دار پیامی نفرستاد

دیر است که دل‌دار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد

صد نامه فرستادم و آن شاهِ سواران
پیکی نَدوانید و سلامی نفرستاد

سویِ منِ وحشی‌صفتِ عقل‌رمیده
آهو رَوشی، کبک خرامی نفرستاد

دانست که خواهد شُدنم مرغِ دل از دست
وز آن خطِ چون سلسله دامی نفرستاد

فریاد که آن ساقیِ شِکَّر لبِ سرمست
دانست که مخمورم و جامی نفرستاد

چندان که زدم لافِ کرامات و مقامات
هیچم خبر از هیچ مقامی نفرستاد

حافظ به ادب باش که واخواست نباشد
گر شاه پیامی به غلامی نفرستاد





  شاهنامه فردوسی - آگاه شدن سلم و تور از منوچهر
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

گر چرخ دهد قوت پرواز رهی را
چون بوی گل از گلشن ایجاد گریزد
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

گریسه

(گِ سَ یا سَ) (اِ.)
۱- مکر، فریب.
۲- چاپلوسی.

گریغ

(گُ) [ په. ] (اِ.) گریز، فرار.

گریم

(گِ) [ فر. ] (اِ.) تغییر قیافه چهره هنرپیشه با آرایش و ابزاری خاص.

گریمور

(گِ مُ) [ فر. ] (اِفا.) گریم کننده صورت هنرپیشه.

گریه

(گِ یِ) (اِمص.) اشک ریختن، سرشک.

گریه انداختن

(~. اَ تَ) (مص م.) (عا.) گریاندن، گریانیدن.

گریوه

(گَ وِ) [ په. ] (اِ.)
۱- گردن، پشت گردن.
۲- کوه پست، پشته، تپه.

گریپ

فروت (گِ. فُ)(اِ.)میوه درخت گریپ - فروت از تیره مرکبات از جنس دارابی، قدری ترش، معطر و خوراکی.

گریپ

(گِ) [ فر. ] (اِ.) زکام، آنفلونزا.

گز

(~.) (اِ.) نوعی پارچه.

گز

(~.) (اِ.)
۱- درختچه‌ای زینتی از تیره گزها با برگ‌های ریز و به هم فشرده که دارای گل‌های منظم و صورتی یا سفید رنگ است. از ساقه آن ماده‌ای شیرین و مطبوع به نام گزانگبین خارج می‌شود.
۲- نوعی شیرینی که آن ...

گز

(~.) (اِ.) نوعی تیر بی پر.

گز

(~.) (ص.) گس.

گز

(گَ یا گِ) (اِ.) = گاز: دندان، سن.

گز

(گَ) (اِ.) واحد طول که در قدیم معادل ۲۴ انگشت بود. ؛ ~نکرده پاره کردن کنایه از: کاری را نسنجیده و از روی بی فکر کردن.

گزار

(گُ)۱ - (ص فا.) در ترکیب با بعضی واژه‌ها معنای گزارنده می‌دهد. مانند: نمازگزار.
۲- (اِ.) طرح یا نقشی که با مداد آن را روی کاغذ یا پارچه می‌کشند و بعد رنگ می‌کنند.

گزار

(~.) (اِ.) نیشتر حجام.

گزاردن

(گُ رْ دَ) [ په. ] (مص م.)
۱- ادا کردن، انجام دادن.
۲- بیان کردن.

گزارش

(گُ رِ) (اِمص.)
۱- تعبیر خواب.
۲- شرح و تفسیر.
۳- بیان، اظهار.

گزارش دادن

(~. دَ) (مص م.) خبر رساندن.


دیدگاهتان را بنویسید