دیوان حافظ – دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

دلا بسوز که سوزِ تو کارها بِکُنَد
نیازِ نیمْ‌شبی دفعِ صد بلا بِکُنَد

عِتابِ یارِ پری‌چهره عاشقانه بکَش
که یک کرشمه تلافیِّ صد جفا بکُند

ز مُلک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آن که خدمتِ جامِ جهان‌نما بکُند

طبیبِ عشق مسیحا‌دَم است و مُشفِق، لیک
چو دَرد در تو نبیند که را دوا بکُند؟

تو با خدایِ خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مُدَّعی خدا بکُند

ز بختِ خفته ملولم، بُوَد که بیداری
به وقتِ فاتحهٔ صبح، یک دعا بکُند؟

بسوخت حافظ و بویی به زلفِ یار نَبُرد
مگر دِلالتِ این دولتش صبا بکُند



  دیوان حافظ - حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

بیا و حال اهل درد بشنو
به لفظ اندک و معنی بسیار
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

پیرار

(ق.) سال پیش از پارسال.

پیراستن

(تَ) (مص ل.)
۱- کم کردن و کاستن برای زیبا ساختن.
۲- آرایش کردن.
۳- صیقل دادن.

پیراسته

(تِ) [ په. ] (ص مف.) زیبا شده، خوش نما شده.

پیراشکی

(اِ.)
۱- نوعی خوراک به صورت خمیر نان که در آن گوشت، مربا یا سبزی گذارند.
۲- نوعی نان روغنی.

پیرامن

(مَ) (اِ.) نک پیرامون.

پیرامون

[ په. ] (اِ.)۱ - گرداگرد، حوالی.
۲- محیط.

پیرانه

(نِ) (ص ق.) مانند پیر.

پیرانه سر

(~. سَ) (ق مر.) هنگام پیری، در عهد پیری.

پیراهن

(هَ) [ په. ] (اِ.) تن پوش، لباس. ؛ ~عثمان کردن بهانه کردن، دستاویز قرار دادن. ؛~ بیشتر پاره کردن کنایه از: سن و تجربه بیشتر داشتن.

پیراهن خواب

(~. خا) (اِمر.) پیراهن گشاد و راحت برای هنگام خواب.

پیراپزشکی

(پِ زِ) (اِ.) هر یک از فنون و حرفه‌های مربوط به حفظ یا بازگرداندن سلامتی که معمولاً باید زیر نظر یا مشورت پزشک انجام گیرد مانند: فیزیوتراپی، گفتاردرمانی، کاردرمانی، پرتونگاری.

پیرایش

(یِ) (اِمص.)
۱- با کم کردن و کوتاه نمودن چیزی را زیبا ساختن.
۲- زینت کردن.

پیرایشگر

(یِ گَ) (ص.)
۱- سلمانی.
۲- دباغ.

پیراینده

(یَ دِ) (ص فا.)
۱- پیرایش دهنده.
۲- زینت دهنده.

پیرایه

(یِ) (اِ.) زیور، زینت.

پیرزا

(ص مف.)
۱- آن که از پدر و مادری سالخورده زاده و بدین سبب ضعیف می‌باشد.
۲- کسی که با موی سفید و به هیئت پیران ترنجیده پوست و زشت به دنیا آید.

پیرند

(پِ رَ) (ص.) ضعیف، ناتوان.

پیرهن چاک

(هَ) (ص مر.) کنایه از: عاشق بی پروا.

پیرو

(پَ یا پِ رُ یا رَ) (ص فا.) پس رو، دنبال رو.

پیرو

(اِمصغ.) پیر کوچک اندام.


دیدگاهتان را بنویسید