دیوان حافظ –  در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد

 در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد

در نمازم خَمِ ابرویِ تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد

از من اکنون طمعِ صبر و دل و هوش مدار
کان تحمّل که تو دیدی همه بر باد آمد

باده صافی شد و مرغانِ چمن مست شدند
موسمِ عاشقی و کار به بنیاد آمد

بویِ بهبود ز اوضاعِ جهان می‌شنوم
شادی آورد گل و بادِ صبا شاد آمد

ای عروسِ هنر از بخت شکایت مَنِما
حجلهٔ حُسن بیارای که داماد آمد

دلفریبانِ نباتی همه زیور بستند
دلبرِ ماست که با حُسنِ خداداد آمد

زیرِ بارند درختان که تعلّق دارند
ای خوشا سرو که از بارِ غم آزاد آمد

مطرب از گفتهٔ حافظ غزلی نَغز بخوان
تا بگویم که ز عهدِ طربم یاد آمد




  دیوان حافظ - خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

نالم به دل چو نای من اندر حصار نای
پستی گرفت همت من زین بلند جای
«ناصر خسرو»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

ترانزیستور

(تِ تُ) [ انگ. ] (اِ.) دستگاهی برای توسعه دادن نوسانات الکتریکی به وسیله عمل شارژ الکترونیکی در جسم نیم هادی کریستالین.

ترانسفر

(تِ فِ) [ انگ. ] (اِمص.) انتقال دادن، بردن، جابه جا کردن (مثل انتقال شخص از یک حالت مکان به حالت مکان دیگر).

ترانسفورماتور

(تِ فُ تُ) [ فر. ] (اِ.) دستگاهی ک ه برای افزودن یا کاستن الکتریسته به کار رود، مبدل (فره).

ترانه

(تَ نِ) [ اوس. ] (اِ.)
۱- تصنیف ؛ قطعه‌ای کوتاه برای خوانده شدن همراه با سازهای موسیقی.
۲- دوبیتی.
۳- تر و تازه.
۴- زیباروی.

ترانه زدن

(~. زَ دَ) (مص ل.) آواز خواندن.

تراورس

(تِ وِ) [ فر. ] (اِ.) تخته‌های چوبی ضخیم که در زیر ریل‌های راه آهن به طور عرضی قرار می‌دهند، ریل بند (فره).

تراوش

(تَ وُ) (اِمص.) ترشح، چکه.

تراویح

(تَ) [ ع. ] (اِ.) جِ ترویحه.
۱- نشست‌ها، نشستن‌ها.
۲- چهار رکعت نماز شب.

تراویدن

(تَ دَ) (مص ل.) تراوش کردن و چکیدن آب و مانند آن.

تراژدی

(تِ ژِ) [ فر. ] (اِ.)۱ - نمایش نامه غم انگیز.
۲- فاجعه، مصیبت.

تراک

(تَ) (اِ.) صدای شکستن یا شکافتن چیزی.

تراکتور

(تِ تُ) [ فر. ] (اِ.) نوعی ماشین جهت کارهای کشاورزی.

تراکم

(تَ کُ) [ ع. ] (مص ل.) انباشته شدن، انبوه شدن.

ترایب

(تَ) [ ع. ترائب ] (اِ.) جِ. تریبه.

ترب

(تُ رُ) (اِ.) گیاهی است یک ساله با برگ‌های درشت و ریشه چغندر مانند به رنگ‌های سفید و سیاه که دارای طعم تند و تیزی می‌باشد.

ترب

(تَ) (اِ.)
۱- مکر، حیله، زرق، تزویر.
۲- گزاف، گزافه.
۳- زبان آوری، چرب زبانی.
۴- حرکت از روی ناز یا قهر.

ترب

(تِ) [ ع. ] (ص.) همزاد، همال، همسال.

تربانتین

(تِ رِ) (اِ.) صمغ حاصل از اقسام درختان کاج که از آن اسانس تربانتین و کولوفان استخراج می‌کنند که در طب به کار روند؛ سقز، جوهر سقز، راطینا، راتینه، راتینج نیز گویند.

تربت

(تُ بَ) [ ع. تربه ] (اِ.)
۱- خاک.
۲- گور، قبر.

تربسه

(تَ بَ سَ) (اِ.) نک قوس قزح.


دیدگاهتان را بنویسید